در بسترشعشق هیاهو می کرد

در بسترش،عشق هیاهو می کرد
و از آغوشش،حیات می رویید
می خروشید و می خواند و می رقصید
آنقدرکه ،
پیچ و تاب تنش
 بیدها را مجنون کرده بود و سپیدارها را عاشق...
موسیقی صدایش،
 تسلای جانِ آشفته ی هر رهگذری بود و
عطر تنش، بانیِ سرمستی تمام پرنده های شهر.‌‌
گویی خدا، تکه ایی از بهشتش را ،روی زمین  نشانده باشد
 آهااای ...
رویای روزهای شیرینم،
چگونه باورکنم
که  پیکر ترک ترک شده ات را خار و خس پوشانده؟!!
و قلب آبی ات،که روزگاری  عاشقانه می تپید
به تماشای مرگ خویش ایستاده !؟؟
نفس بکش 
جاری شو
من برای چشم های تو
دست به دامان تمام ابرهای آسمان شده ام
و مثل  مردم  نصف جهان
باور نمی کنم
مرگ تو را،
مرگ رودی را که زنده بود..../

#آذین_قانع
دیدگاه ها (۰)

ازاو پرسیدم اگر نویسنده بود نام کتاب زندگیش را چه میگذاشت!پا...

گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت،نازِ او را با نیازِ م...

من نبودن‌های بسیاری را زیسته‌امتا رفتنتچون برگی که از درختی ...

پاییز مرا یاد تو می‌اندازدوقتی اندوهناک دوستش دارم#منیر_ولیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط