شعر طنز
شعر_طنز
رفته بودش همسرم با پول من💵
سالن زیبائیِ خیلی خفن!🙄
بود رنگ موی او سبز و بنفش!😕
ارتفاع کله اش همچون درفش!😮
ابروانش رنگِ نارنجیِ مات!😳
گودی چشمان او شکل دونات!😏
پشت پلکش تا حدودی صورتی!☹ ️
خط چشمانش عجیب و خط خطی!🙁
ناخن دستش چو خونآشام بود!😳
صبح رفت و وقتی آمد شام بود!😣
ابتدا با دیدنش رنگم پرید😟
روی من شد مثل موهایم سفید!😨
گفت: « من هستم زنت از من نترس!☺ ️
مثل آن کودک که می ترسد ز درس!»🙂
گفتمش: « حالا شما باز آمدی☺ ️
با هزاران عشوه و ناز آمدی😌
شام را آماده کن تا این شکم🙂
اندکی راحت شود از رنج و غم »😀
گفت: « پررو گشته ای عالیجناب!😐
از محل پاشو بخر نان و کباب »😑
گفتم: « عابربانک من دست شماست😕
پس بده آن را که گیرم نان و ماست »🙂
گفت: « عابر بانک تو خالی شده!🙄
صرف این آرایش عالی شده!»😒
گفتمش: « کل حقوق بنده را😑
قسط وام هفته ی آینده را😕
بهر آرایش به سالن داده ای؟🤔
واقعا ای زن که خیلی ساده ای »😠
ناگهان با کفشِ خود زد بر سرم🤕
گشنگی و تشنگی شد برطرف☹ ️
😉 😩 😅 😅 😉
رفته بودش همسرم با پول من💵
سالن زیبائیِ خیلی خفن!🙄
بود رنگ موی او سبز و بنفش!😕
ارتفاع کله اش همچون درفش!😮
ابروانش رنگِ نارنجیِ مات!😳
گودی چشمان او شکل دونات!😏
پشت پلکش تا حدودی صورتی!☹ ️
خط چشمانش عجیب و خط خطی!🙁
ناخن دستش چو خونآشام بود!😳
صبح رفت و وقتی آمد شام بود!😣
ابتدا با دیدنش رنگم پرید😟
روی من شد مثل موهایم سفید!😨
گفت: « من هستم زنت از من نترس!☺ ️
مثل آن کودک که می ترسد ز درس!»🙂
گفتمش: « حالا شما باز آمدی☺ ️
با هزاران عشوه و ناز آمدی😌
شام را آماده کن تا این شکم🙂
اندکی راحت شود از رنج و غم »😀
گفت: « پررو گشته ای عالیجناب!😐
از محل پاشو بخر نان و کباب »😑
گفتم: « عابربانک من دست شماست😕
پس بده آن را که گیرم نان و ماست »🙂
گفت: « عابر بانک تو خالی شده!🙄
صرف این آرایش عالی شده!»😒
گفتمش: « کل حقوق بنده را😑
قسط وام هفته ی آینده را😕
بهر آرایش به سالن داده ای؟🤔
واقعا ای زن که خیلی ساده ای »😠
ناگهان با کفشِ خود زد بر سرم🤕
گشنگی و تشنگی شد برطرف☹ ️
😉 😩 😅 😅 😉
۵۵.۷k
۲۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.