در ملتقای الکل و دود
در ملتقای الکل و دود
آنگونه مست بودم
که از تمام دنیا
تنها
دلم هوای تو را کرده بود
می گفتم این عجیب است
اینقدر ناگهانی دل بستن
از من که بی تعارف دیریست
زین خیل ور شکسته کسی را
در خورد دل نهادن پیدا نکردهام
تب کرده بود ساعت پاییزیام
وقتی نسیم وسوسهام می کرد...
انگونه مست بودم
که می توانستم بی پروا
از خواب نیمه شب
بیدارت کنم
تا راز ناگهان مرا
باران و مه بدانند...
در ملتقای الکل و دود
باری
تصویر تو
همیشه ترین بود...
آنگونه مست بودم
که از تمام دنیا
تنها
دلم هوای تو را کرده بود
می گفتم این عجیب است
اینقدر ناگهانی دل بستن
از من که بی تعارف دیریست
زین خیل ور شکسته کسی را
در خورد دل نهادن پیدا نکردهام
تب کرده بود ساعت پاییزیام
وقتی نسیم وسوسهام می کرد...
انگونه مست بودم
که می توانستم بی پروا
از خواب نیمه شب
بیدارت کنم
تا راز ناگهان مرا
باران و مه بدانند...
در ملتقای الکل و دود
باری
تصویر تو
همیشه ترین بود...
۳.۹k
۰۷ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.