یه روزایی...
یه روزایی...
پر از ذوق بودم...
پر از عشــــــق...
و با دوربین کوچکم تمااااااام ریز و درشت های زیبای زندگی را بزرگـــــــ میکردم....
اون وقتا هنوز سختی تو زندگیم مد نشده بود...
اون وقتا فقط از سوسک می ترسیدم...
ولی حالا...
فقط از خودم نمی ترسم....
فقط 2 سال گذشت.....فقط 2 سال...
چه بر من گذشت در این 2 سال
تنهــــــــــــا خدا می داند...
دیگر نه ذوق عکاسی دارم،نه عشقش را...
و نه دیگر گلی به نظرم ارزش عکاسی دارد....
گاهی اوقات فقط باید زندگـــی کرد....
پر از ذوق بودم...
پر از عشــــــق...
و با دوربین کوچکم تمااااااام ریز و درشت های زیبای زندگی را بزرگـــــــ میکردم....
اون وقتا هنوز سختی تو زندگیم مد نشده بود...
اون وقتا فقط از سوسک می ترسیدم...
ولی حالا...
فقط از خودم نمی ترسم....
فقط 2 سال گذشت.....فقط 2 سال...
چه بر من گذشت در این 2 سال
تنهــــــــــــا خدا می داند...
دیگر نه ذوق عکاسی دارم،نه عشقش را...
و نه دیگر گلی به نظرم ارزش عکاسی دارد....
گاهی اوقات فقط باید زندگـــی کرد....
۷.۱k
۲۹ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.