کَفشِ بَهمَن فَضا را می گرفت... مَردَکی چَند صَبورانه،زیرِ آوار... بَهمنی پُک میزَد زیرِ آوارِ عَمیق مَردَک را، نازَکِ نازُکِ آسمان سَرد می ریخت، سَردِ بَهمَن ناگَهان,سَردِ بَهمَن صِدا را می ریخت...
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.