صدای تو ناخودآگاه مرا به سوی خود میکشد صدای تو بهار

صدای تو ناخودآگاه مرا به سوی خود می‌کِشد.. صدای تو بهار ِ من است.. همین‌که لب به سخن باز می‌کنی تعادل ِ جهان بهم می‌ریزد؛ زمستان در آغوش ِ تابستان ذوب می‌شود و تابستان در آغوش زمستان یخ می‌بندد... پاییز ِ میان ِ این دو جان می‌بازد و جز بهار چیزی برجای نمی‌ماند.. خورشید نیمه‌شبان طلوع می‌کند و تاریکی را می‌کُشد... شکوفه‌ها روی  زمین ِ یخ‌زده شکوفا می‌شوند و سپیدی به سبزهای مختلف تغییر رنگ می‌دهد...

سعود السنعوسی


دیدگاه ها (۱۱)

در عشق های بشری گاه تواضع و از خودگذشتگی بیش از حدی وجود دار...

تنها در خلوت اتاقبا هر چیزی می شود حرف زدبا میزبا گل های شمع...

" آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟عشق است و همین لذت اظها...

گیرم که وصال دوست درخواهم یافتاین عمر گذشته را کجا دریابم ؟#...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط