♦ ️ پشیمانی بی فایده
♦ ️ پشیمانی بی فایده
🔹 «عبیدالله ابن عباس» فرمانده سپاه ده هزار نفری امام حسن(ع) بود و در شب عملیات به آن حضرت خیانت کرد و به معاویه پیوست! به پاداش این خیانت بزرگ،معاویه زر و سیم فراوانی به او بخشید.
🔹 مدتی بعد، معاویه که از او سواری لازم را گرفته بود و تاریخ مصرفش را تمام شده می دانست، «بُسر ابن اَرطاة» را راهی مکه کرد تا شیعیان امیرالمومنین علیه السلام و نیز عبیدالله ابن عباس را قتل عام کند!
🔹 ابن عباس خبر دار شد و گریخت، زیرا او را به خوبی می شناخت. بُسر همان کسی بود که پیشتر دو پسر ابن عباس را کشته بود.
ابن عباس بعد از سالیانی آوارگی، باردیگر به دربار معاویه پناه برد تا شاید با یادآوری خدمتش(خیانت به امام حسن مجتبی علیه السلام) از آوارگی رهایی یابد.
در بدو ورود او را خلع سلاح کردند و در مجلس معاویه با قاتل فرزندانش یعنی بُسر ابن ارطاة مواجه شد.
🔹 پسر با پررویی گفت:«من قاتل پسرانت هستم،میخواهی چه کنی»!؟
ابن عباس گفت: «افسوس که شمشیری ندارم وگرنه تورا همین جا می کشتم.»
بُسر گفت:«بیا این شمشیر من»!
معاویه بر او خروشید که: «چه چیز تو را احمق کرده!؟ اگر او شمشیری داشته باشد اول تو و سپس من را خواهد کشت.»
ابن عباس که از عطای معاویه نا امید شده بود گفت: «بخدا قسم اول تو را خواهم کشت و بعد بُسر را»!
🔸 این پایان راه کسی است که در بزنگاه حادثه، از امر امام سر پیچید و خیانت کرد. بعد پشیمان شد و در وقتی بی فایده، رجز خواند،در حالی که خلع سلاح شده بود.
📝 حسین شمسیان
💢 کانال فرهنگی بصیرتی من انقلابی ام
👇 👇 👇 https://telegram.me/joinchat/AAAAAEFkC5LHWPbIy3Kg7A
🔹 «عبیدالله ابن عباس» فرمانده سپاه ده هزار نفری امام حسن(ع) بود و در شب عملیات به آن حضرت خیانت کرد و به معاویه پیوست! به پاداش این خیانت بزرگ،معاویه زر و سیم فراوانی به او بخشید.
🔹 مدتی بعد، معاویه که از او سواری لازم را گرفته بود و تاریخ مصرفش را تمام شده می دانست، «بُسر ابن اَرطاة» را راهی مکه کرد تا شیعیان امیرالمومنین علیه السلام و نیز عبیدالله ابن عباس را قتل عام کند!
🔹 ابن عباس خبر دار شد و گریخت، زیرا او را به خوبی می شناخت. بُسر همان کسی بود که پیشتر دو پسر ابن عباس را کشته بود.
ابن عباس بعد از سالیانی آوارگی، باردیگر به دربار معاویه پناه برد تا شاید با یادآوری خدمتش(خیانت به امام حسن مجتبی علیه السلام) از آوارگی رهایی یابد.
در بدو ورود او را خلع سلاح کردند و در مجلس معاویه با قاتل فرزندانش یعنی بُسر ابن ارطاة مواجه شد.
🔹 پسر با پررویی گفت:«من قاتل پسرانت هستم،میخواهی چه کنی»!؟
ابن عباس گفت: «افسوس که شمشیری ندارم وگرنه تورا همین جا می کشتم.»
بُسر گفت:«بیا این شمشیر من»!
معاویه بر او خروشید که: «چه چیز تو را احمق کرده!؟ اگر او شمشیری داشته باشد اول تو و سپس من را خواهد کشت.»
ابن عباس که از عطای معاویه نا امید شده بود گفت: «بخدا قسم اول تو را خواهم کشت و بعد بُسر را»!
🔸 این پایان راه کسی است که در بزنگاه حادثه، از امر امام سر پیچید و خیانت کرد. بعد پشیمان شد و در وقتی بی فایده، رجز خواند،در حالی که خلع سلاح شده بود.
📝 حسین شمسیان
💢 کانال فرهنگی بصیرتی من انقلابی ام
👇 👇 👇 https://telegram.me/joinchat/AAAAAEFkC5LHWPbIy3Kg7A
۹۹۱
۰۹ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.