وقتی غروبای سیزده بدر از یکروز شاد به خونه برمیگشتیم تم

🔻وقتی غروبای سیزده بدر از یکروز شاد  به خونه برمیگشتیم تموم نگرانیها و دلشوره هامون  فردایش  بود  که مدرسه ها باز میشد و ما بودیم و مشق های نا نوشته و خط کش معلم که پشت انگشتان کوچکمان میخورد .
اما کاش الان هم نگرانی و غصه هامون شکل همان  غروب های سیزده  بدر💜
دیدگاه ها (۰)

📚#حکایتی_پندآموزگویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت وگفت هن...

داستان_کوتاه وقتی که او مردوقتی که مرد، حتی یک نفر هم توی مح...

مِن زرآورد خیالُم كَوگِ دل بال ایزنهتیر تفنگی كِرده اِی دل ك...

هنوز رائفی پور نیومده درباره‌ی این‌که تاریخ‌های شروع غم محصل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط