یکی از همین روزها....
یکی از همین روزها....
به سرت میزند که دست از همه چیز برداری
دورِ هر چه علاقه و تعهد و ازخودگذشتگی ست را خط بکشی
و فقط به خودت فکر کنی
خوب می دانی که خط کشیدن روی این همه عادت،
کار تو نیست و فقط از سر لجبازی با خودت اینطوری شده ای
لجبازی با خودِ خودت که چرا شکست خورده ای
و یا باختی و باز هم اگر شروعی داشته باشی،
بازنده تویی
چای تلخ َت را تنها می نوشی و شعار می دهی که
عاشق خلوت خودت هستی و با دنیا هم عوض َش نمی کنی
و فقط خودت می دانی که چقدر دلت برای یک معاشرت هیجان انگیز تنگ شده
ولی باز هم فکر می کنی که دیگر نه،
برای دوباره امتحان کردن دیر است
این فکر دقیقا یک روز دلگیر زمستانی یا یکی از غروب های پاییز به سراغ َت می آید
بیشترِ وقت ها همین است
فکرهای اینچنینی توی یکی از همین روزها به ذهن می رسد
ته دل َت هم می دانی که زیاد جدی نیست و
بیشتر از اینکه به حال و هوای دلت مربوط باشد،
برمی گردد به حال و هوای کِسِلِ فصل های سرد سال
بعد هم دل َت را خوش می کنی که بالاخره بهار می رسد
و شاید یک جایی از کسی خوش َت آمد و
خواستی دو کلام حرف با او بزنی
اما باز ته دلت می دانی که این فکرها همه برای مقدمه چینیِ یک حس تازه است
و دلت غنج می زند که بهار برسد و
کسی را آنطرف خیابان ببینی و او هم تو را خوب تماشا کند و ....
شاید اینبار همه چیز یک طورِ دیگر شد....
-----
به سرت میزند که دست از همه چیز برداری
دورِ هر چه علاقه و تعهد و ازخودگذشتگی ست را خط بکشی
و فقط به خودت فکر کنی
خوب می دانی که خط کشیدن روی این همه عادت،
کار تو نیست و فقط از سر لجبازی با خودت اینطوری شده ای
لجبازی با خودِ خودت که چرا شکست خورده ای
و یا باختی و باز هم اگر شروعی داشته باشی،
بازنده تویی
چای تلخ َت را تنها می نوشی و شعار می دهی که
عاشق خلوت خودت هستی و با دنیا هم عوض َش نمی کنی
و فقط خودت می دانی که چقدر دلت برای یک معاشرت هیجان انگیز تنگ شده
ولی باز هم فکر می کنی که دیگر نه،
برای دوباره امتحان کردن دیر است
این فکر دقیقا یک روز دلگیر زمستانی یا یکی از غروب های پاییز به سراغ َت می آید
بیشترِ وقت ها همین است
فکرهای اینچنینی توی یکی از همین روزها به ذهن می رسد
ته دل َت هم می دانی که زیاد جدی نیست و
بیشتر از اینکه به حال و هوای دلت مربوط باشد،
برمی گردد به حال و هوای کِسِلِ فصل های سرد سال
بعد هم دل َت را خوش می کنی که بالاخره بهار می رسد
و شاید یک جایی از کسی خوش َت آمد و
خواستی دو کلام حرف با او بزنی
اما باز ته دلت می دانی که این فکرها همه برای مقدمه چینیِ یک حس تازه است
و دلت غنج می زند که بهار برسد و
کسی را آنطرف خیابان ببینی و او هم تو را خوب تماشا کند و ....
شاید اینبار همه چیز یک طورِ دیگر شد....
-----
۴.۷k
۲۴ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.