بچه بود و دلش بستنی میخواست
بچه بود و دلش بستنی میخواست...
سمج شده بود و محکم ایستاده بود تا بستنیاش را بگیرد...
با تمام بچگیاش پیروز میدان بود!
و من، ناگهان یادِ میدانِ انتظار افتادم!
که اگر به اندازهی بستنیِ سرِ ظهرِ تابستان، میلش را داشتم، پیروزش میإشدم...
شما مارا به بزرگواریتان ببخشید آقاجان...
#خاص
#یا_مهدی_ادرکنی
#که_دل_ما_منتظران_نمی خواهدت!
سمج شده بود و محکم ایستاده بود تا بستنیاش را بگیرد...
با تمام بچگیاش پیروز میدان بود!
و من، ناگهان یادِ میدانِ انتظار افتادم!
که اگر به اندازهی بستنیِ سرِ ظهرِ تابستان، میلش را داشتم، پیروزش میإشدم...
شما مارا به بزرگواریتان ببخشید آقاجان...
#خاص
#یا_مهدی_ادرکنی
#که_دل_ما_منتظران_نمی خواهدت!
- ۱۹۰
- ۱۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط