کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که

کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود، آن هم به سه دلیل:
اول آنکه کچل بود
دوم اینکه سیگار می کشید
و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت...!!

چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم، آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه زن داشتم، سیگار می کشیدم و کچل شده بودم....
" تازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد..."

(خاطره ای منسوب به دکتر علی شریعتی )
دیدگاه ها (۵)

پیر شدن به سن نیست؛ به این است که ورزش نکنیکتاب نخوانیعاشق ن...

یه سلامی هم بکنیم به اون کسایی که یواش یواش دارن ساکشونو جمع...

🍁تنها چیزی که برایمان مانده ، خاطراتِ خوبی ست که با تداعیِ ش...

(لطفاً حمایت کنید❤️)نام: سرنوشت لیا p:3دختره: سلام اسمم سون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط