طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_هشتم
#قسمت_هشتاد
___🍃🌸🍃🌸🍃___
وضعیت خوبی نبود. مضاف بر اینکه من باید هم به عنوان اطلاعات و هم عملیات انجام مأموریت میکردم. مسئولیت سنگینی بود فقط دعا میکردم عملیات لغو بشود.
توکل کردم به خدا و گفتم: «چشم حاجی.» عمار ادامه داد و گفت: «پس از طی مسیر مشترک نیروها و هدایت آنها از محور الحاضر_العیس و رسیدن به نقطهی رهایی باید حیدر و تراب(ابراهیم) را هم به ابتدای محور هاشون برسونید و مسیر هر کدوم رو نشون بدی.»
جلسه تمام شد و به سرعت برگشتم خلصه برای توجیه و هماهنگی و ابلاغ ماموریتمان به حیدر و ابراهیم و ابومحسن.
وقتی رسیدم، همه جمع شدن و من هم ظرف چند دقیقه برایشان توضیح دادم که در جلسه چه گذشته است. ابراهیم هم مثل من از این نوع طرحریزی ناراحت شد؛ اما چاره ای نبود.
به ابراهیم گفتم:« به نظرت الان چه کار کنیم؟» ابراهیم کمی فکر کرد و پیشنهاد داد برای هر دسته ۳۰ نفره یک فرمانده از خودشان مشخص کنیم و هر دسته هم باید به سه گروه ۱۰ نفره دیگر تقسیم شوند تا در هدایت عملیات با مشکل کمتری مواجه شویم. به نظرم بهترین مدل سازماندهی که قابل اجرا بوده و امکان حداکثر هدایت و کنترل را داشت همین نوع سازمان رزم بود.
بلافاصله همین کار را کردیم؛ اول رفتیم سراغ فرمانده گردان تدخل و به او گفتیم نیروهای اصلی را در قالب سه دسته و گروه های ده نفره سازماندهی کند و سپس فرماندهان گروه ها و دسته های رزمی را برای توجیه تکمیلی بفرستد به مقر ما؛ بعد هم برگشتیم خلصه برای کار روی نقشه و آمادگی جلسه با فرماندهان دسته ها و گروه ها.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
#عارفان_مجاهد
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_هشتم
#قسمت_هشتاد
___🍃🌸🍃🌸🍃___
وضعیت خوبی نبود. مضاف بر اینکه من باید هم به عنوان اطلاعات و هم عملیات انجام مأموریت میکردم. مسئولیت سنگینی بود فقط دعا میکردم عملیات لغو بشود.
توکل کردم به خدا و گفتم: «چشم حاجی.» عمار ادامه داد و گفت: «پس از طی مسیر مشترک نیروها و هدایت آنها از محور الحاضر_العیس و رسیدن به نقطهی رهایی باید حیدر و تراب(ابراهیم) را هم به ابتدای محور هاشون برسونید و مسیر هر کدوم رو نشون بدی.»
جلسه تمام شد و به سرعت برگشتم خلصه برای توجیه و هماهنگی و ابلاغ ماموریتمان به حیدر و ابراهیم و ابومحسن.
وقتی رسیدم، همه جمع شدن و من هم ظرف چند دقیقه برایشان توضیح دادم که در جلسه چه گذشته است. ابراهیم هم مثل من از این نوع طرحریزی ناراحت شد؛ اما چاره ای نبود.
به ابراهیم گفتم:« به نظرت الان چه کار کنیم؟» ابراهیم کمی فکر کرد و پیشنهاد داد برای هر دسته ۳۰ نفره یک فرمانده از خودشان مشخص کنیم و هر دسته هم باید به سه گروه ۱۰ نفره دیگر تقسیم شوند تا در هدایت عملیات با مشکل کمتری مواجه شویم. به نظرم بهترین مدل سازماندهی که قابل اجرا بوده و امکان حداکثر هدایت و کنترل را داشت همین نوع سازمان رزم بود.
بلافاصله همین کار را کردیم؛ اول رفتیم سراغ فرمانده گردان تدخل و به او گفتیم نیروهای اصلی را در قالب سه دسته و گروه های ده نفره سازماندهی کند و سپس فرماندهان گروه ها و دسته های رزمی را برای توجیه تکمیلی بفرستد به مقر ما؛ بعد هم برگشتیم خلصه برای کار روی نقشه و آمادگی جلسه با فرماندهان دسته ها و گروه ها.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
#عارفان_مجاهد
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۸۰۵
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.