گفتمش بار سفر بستی شتابان می روی
گُفتَمَش بارِ سَفَر بَستی شِتابان می روی
جانِ من سخت آمدی، لیکَن چه آسان می روی
در قرارِ ما از اول صحبتِ رفتن نبود
ماه رویِ من، مگر گَشتی پشیمان می روی؟
من برای وصل تو یک عمر محنت برده ام
اینَک اِی جانا مرا کرده پریشان می روی
آن همه چشم انتظاریها و شب بِیتوته ها
بی وفا آخر چرا این سان گریزان می روی؟
تو همان ابر بهارانی پر از رگبارِ عشق
من کویری تشته ام محتاج باران، می روی
کاش می شد در قرار عاشقی تجدید کرد
این کدامین رسمِ میثاق است و پیمان می روی؟
من به عشق تو دل و دین و جوانی داده ام
تو مرا کردی چنین زار و هراسان می روی
سنگ دل اَندَک مُدارا کن، مَگَر سَر میبری؟
تو نه یک دلبر، همان روحی که از جان می روی
جانِ من سخت آمدی، لیکَن چه آسان می روی
در قرارِ ما از اول صحبتِ رفتن نبود
ماه رویِ من، مگر گَشتی پشیمان می روی؟
من برای وصل تو یک عمر محنت برده ام
اینَک اِی جانا مرا کرده پریشان می روی
آن همه چشم انتظاریها و شب بِیتوته ها
بی وفا آخر چرا این سان گریزان می روی؟
تو همان ابر بهارانی پر از رگبارِ عشق
من کویری تشته ام محتاج باران، می روی
کاش می شد در قرار عاشقی تجدید کرد
این کدامین رسمِ میثاق است و پیمان می روی؟
من به عشق تو دل و دین و جوانی داده ام
تو مرا کردی چنین زار و هراسان می روی
سنگ دل اَندَک مُدارا کن، مَگَر سَر میبری؟
تو نه یک دلبر، همان روحی که از جان می روی
- ۱.۳k
- ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط