تو شعرهایم را می خوانی
تو شعرهایم را، می خوانی
و من شاعری هستم، که
جانماز احساست را،
رو به روی قبله ی کلماتم، انداخته ام!
عشق می آید، می نشیند
قلاب لبخندهایت را، برمی دارد!
تسبیح اجابت، می بافد
تو می آیی
سکوتم، کنار واژه های خیس
سجده می کند!
تا محراب،
از بوی عود اشک هایم، پر شود!
می آیی و تمام مرا
از خودم، می بری ...
و من فکر می کنم
ادیبانه، این شعرها را
از من، دزدیده ای!
تا خدا، عاشق تر بشود، که
دیباچه اش، مال توست!
دلداده ای که تو را می نویسد!
اعجاز می شوی!
و من قنوت را
" اَنیسَ قُلوبَنا " می خوانم
در کتابی که روی انگشت هایت،
جوهر احساسم را،
سپید کرده است ...
و من شاعری هستم، که
جانماز احساست را،
رو به روی قبله ی کلماتم، انداخته ام!
عشق می آید، می نشیند
قلاب لبخندهایت را، برمی دارد!
تسبیح اجابت، می بافد
تو می آیی
سکوتم، کنار واژه های خیس
سجده می کند!
تا محراب،
از بوی عود اشک هایم، پر شود!
می آیی و تمام مرا
از خودم، می بری ...
و من فکر می کنم
ادیبانه، این شعرها را
از من، دزدیده ای!
تا خدا، عاشق تر بشود، که
دیباچه اش، مال توست!
دلداده ای که تو را می نویسد!
اعجاز می شوی!
و من قنوت را
" اَنیسَ قُلوبَنا " می خوانم
در کتابی که روی انگشت هایت،
جوهر احساسم را،
سپید کرده است ...
- ۱.۲k
- ۲۹ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط