در توبه مرا گفت که برگیر شرابی

در توبه مرا گفت که برگیر شرابی
ساقی تو که خود بیشتر از خلق خرابی !

این ماهی دلمرده در این برکه ی دلگیر
جز دوری آن ماه ندیده ست عذابی

من عارف دلتنگم ، یا زاهد دلسنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی …

یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه ی اعمال منِ مست صوابی

ساقی! همه بخشوده ی یک گوشه چشمیم
آنجا که تو باشی چه حسابی؟ چه کتابی؟
4
دیدگاه ها (۰)

ســـــاڪتم! چـون: یڪ بغض سنگے تـمام تـار هاے گـلویم رابہ را...

تقبل الله منکم صیامکم وطاعاتکم وافطارشهی ان شاءالله

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط