گفتم آمین

گفتم: "آمین!"
پیش از آنکه دعا کنم، پیش از آنکه آرزوهای رنگارنگ‍‍م را رو به رویم بچینم و یکی را انتخاب کنم.
همه چیز را به خودش واگذار کردم.

می دانستم که بیشتر از خودم نگران من است و می داند که رویاهای من پر از کوچه های بن بست و تاریک و بی فانوس است و اگر کسی دستم را نگیرد…. .
چشم هایم را بستم و از ته دل گفتم: "آمین"

چرا که می دانستم یکی آن بالا مرا دوست دارد….
.
.
.
#خدا #آبی #آرزو #رنگ
دیدگاه ها (۱)

«تصویری که شما با دوربین خود می گیرید تخیلی است که می خواهید...

جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهدتشنه به غیر آب، از دریا چه...

برگی رقصان آمد🍂 ... #پاییز #عکاسی #

گلهایی که سر مزار یه سرباز جنگ میذاشتن همش گم می شده. بعدا ف...

رمان { برادر ناتنی } پارت ۴

میدونست از صدای رعد و برق وحشت می کنم. اولین آسمون غُرمبه زد...

#رویای #جوانی#پارت_۸خیلی خوشحال بودم که یکی دیگه تو گروهمون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط