کاش میشد که تورا از دل خود پاک کنم

کاش می‌شد که تورا از دل خود پاک کنم
تک‌تک خاطره‌ها را به دلم خاک کنم

از تو بگریزم و یک نقطه شوم در دل شب
تا سحر از غم تو شکوِه بر افلاک کنم

دگر از دوری تو اشک قلم گشته روان
رخصتی ده که غزل را ز تو نمناک کنم

بی‌تو من بر همهٔ ثانیه‌ها مشکوکم
تو بیا چاره بر این خاطر شکاک کنم

من نمی‌ترسم از این بی ‌سر و سامانی دل
بهر تو سینه بر اندوهٔ زمان چاک کنم؟

بی‌تو تنهایم و رسوایم و باید که خودم
عمق این فاجعه را یک تنه ادراک کنم

ارس آرامی
دیدگاه ها (۰)

بوی عطری می‌رسد از دور، می‌گویم توییقاصدک می‌رقصد و پُر شور،...

نشد به شرط قصه‌ها، زدم به خال غُصه‌هاکه من سفیر پاپتی میان د...

کاش می‌شد که تورا از دل خود پاک کنم تک‌تک خاطره‌ها را به دلم...

شنبه‌ها بوی گل و مهربانی می‌دهدمن بی‌تو اما با عشق می‌گویم "...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط