سه شاتی از جونگکوک
سه شاتی از جونگکوک
وقتی پسر عموت عاشقت میشه
۱/۳
از خواب بیدار شدی
طبق معمول با لباس زیر خوابیده بودی این عادت همیشگی بود. و مادرت همیشه باهات سر جنگ داشت
اما برات سوال شد که چرا مادرت مثل همیشه نیومده و با غر غر بیدارت نکرده؟
بدون اینکه به ظاهرت اهمیت بدی در اتاق رو باز کردی و به پایین پله ها سرک کشیدی که زن زیبایی رو دیدی که داره با مادرت صحبت میکنه و میخنده . چون سرگرم صحبت بودن تو رو ندیدن تو هم برای این که ابروت نره دویدی داخل اتاقت
در و بستی و سعی کردی یادت بیاد که مادرت چیزی درباره این مهمون ناآشنا گفته؟
بعد یکم فکر کردن یادت اومد که مادرت دیروز صبح برات توضیح داد
شب قراره عموت برگرده کره و تا وقتی که برای خودشون خونه بخرن قراره با شما بمونن
تا اونجایی که یادت بود یه پسرعمو هم داری
درسته اسمشم جونگ کوک بود
اره همینه
به سمت کمدت رفتی و بعد برداشتن یه شلوارت لی و تیشرت لش مشکی مورد علاقت رفتی داخل حموم
بعد یه حموم عالی ۳۰ دقیقه ای لباس هات و پوشیدی و موهات و محکم بالای سرت بستی که باعث شد چشمات کشیده تر بشه و به زیباییت اضافه کنه
از اتاقت خارج شدی و به جمعشون اضافه شدی
پسر جوون و زیبایی توجهت و جلب کرد
پرسینگ های قشنگی داشت و جالب تر از همه تتو هاش بود
تو هم پرسینگ داشتی روی لبت اونم روی لبش داشت
این شباهت باعث شد خندت بگیره از وقتی اومده بودی خیره نگاهت میکرد
نمیتونستی به خودت دروغ بگی ازش خوشت ااومده بود و جذبش میشدی با حرف مادرت بهش خیره شدین
مامانت: شب قراره مهمونی بگیریم به مناسبت برگشتن عموت پس بهتره هواست و جمع کنی
لبخند حرصی زدی و از جات بلند شدی و به سمت اتاقت رقتی و داخل شدی
همیشه جلوی جمع رو مخت رژه میرفت
به سمت کمدت رفتی و به لباسات خیره شدی
در آخر پیرهن مشکیت و برداشتی و نگاهش کردی یکم باز بود و معذبت میکرد اما از حرص مادرت برداشتیش تا شب بپوشی
پیراهنت جوری بود که
پشتش تا بالای باسنت باز بود و با بند های نازک ضربدری تزئین شده بود و بلندیش تا سه وجب پایین باسنت بود روی شونه ات بند های نازک قرار داشت
نیازی به سوتین نداشتی
پرش زمانی به شروع مهمونی
موهات و صاف دورت ریخته بودی
خط چشمی که کشیده بودی چشمات و خمار میکرد با ریمل مژه های بلندت و پرپشت کرده بودی و در آخر رژ زرشکی رنگت رو لبات خودنمایی میکرد
پیراهن مشکی و برداشتی و به سختی پوشیدی بعد هم کفش های پاشنه ۱۰ سانتی رو پوشیدی و بعد نگاه کردن به اینه از اتاقت بیرون اومدی
همزمان با تو در اتاق روبه رویی هم باز شد و جونگ کوک خارج شد
نگاهتون روی هم خیره موند اون به نگاه میکرد و تو به اون
جذاب تر شده بود میدونستی که قراره دخترا دوره اش کنن و حرص بخوری
وقتی پسر عموت عاشقت میشه
۱/۳
از خواب بیدار شدی
طبق معمول با لباس زیر خوابیده بودی این عادت همیشگی بود. و مادرت همیشه باهات سر جنگ داشت
اما برات سوال شد که چرا مادرت مثل همیشه نیومده و با غر غر بیدارت نکرده؟
بدون اینکه به ظاهرت اهمیت بدی در اتاق رو باز کردی و به پایین پله ها سرک کشیدی که زن زیبایی رو دیدی که داره با مادرت صحبت میکنه و میخنده . چون سرگرم صحبت بودن تو رو ندیدن تو هم برای این که ابروت نره دویدی داخل اتاقت
در و بستی و سعی کردی یادت بیاد که مادرت چیزی درباره این مهمون ناآشنا گفته؟
بعد یکم فکر کردن یادت اومد که مادرت دیروز صبح برات توضیح داد
شب قراره عموت برگرده کره و تا وقتی که برای خودشون خونه بخرن قراره با شما بمونن
تا اونجایی که یادت بود یه پسرعمو هم داری
درسته اسمشم جونگ کوک بود
اره همینه
به سمت کمدت رفتی و بعد برداشتن یه شلوارت لی و تیشرت لش مشکی مورد علاقت رفتی داخل حموم
بعد یه حموم عالی ۳۰ دقیقه ای لباس هات و پوشیدی و موهات و محکم بالای سرت بستی که باعث شد چشمات کشیده تر بشه و به زیباییت اضافه کنه
از اتاقت خارج شدی و به جمعشون اضافه شدی
پسر جوون و زیبایی توجهت و جلب کرد
پرسینگ های قشنگی داشت و جالب تر از همه تتو هاش بود
تو هم پرسینگ داشتی روی لبت اونم روی لبش داشت
این شباهت باعث شد خندت بگیره از وقتی اومده بودی خیره نگاهت میکرد
نمیتونستی به خودت دروغ بگی ازش خوشت ااومده بود و جذبش میشدی با حرف مادرت بهش خیره شدین
مامانت: شب قراره مهمونی بگیریم به مناسبت برگشتن عموت پس بهتره هواست و جمع کنی
لبخند حرصی زدی و از جات بلند شدی و به سمت اتاقت رقتی و داخل شدی
همیشه جلوی جمع رو مخت رژه میرفت
به سمت کمدت رفتی و به لباسات خیره شدی
در آخر پیرهن مشکیت و برداشتی و نگاهش کردی یکم باز بود و معذبت میکرد اما از حرص مادرت برداشتیش تا شب بپوشی
پیراهنت جوری بود که
پشتش تا بالای باسنت باز بود و با بند های نازک ضربدری تزئین شده بود و بلندیش تا سه وجب پایین باسنت بود روی شونه ات بند های نازک قرار داشت
نیازی به سوتین نداشتی
پرش زمانی به شروع مهمونی
موهات و صاف دورت ریخته بودی
خط چشمی که کشیده بودی چشمات و خمار میکرد با ریمل مژه های بلندت و پرپشت کرده بودی و در آخر رژ زرشکی رنگت رو لبات خودنمایی میکرد
پیراهن مشکی و برداشتی و به سختی پوشیدی بعد هم کفش های پاشنه ۱۰ سانتی رو پوشیدی و بعد نگاه کردن به اینه از اتاقت بیرون اومدی
همزمان با تو در اتاق روبه رویی هم باز شد و جونگ کوک خارج شد
نگاهتون روی هم خیره موند اون به نگاه میکرد و تو به اون
جذاب تر شده بود میدونستی که قراره دخترا دوره اش کنن و حرص بخوری
۱۴.۵k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.