میدیدم که درد و رنج وجود دارد ولی خالی از هر گونه مفهوم و

میدیدم که درد و رنج وجود دارد ولی خالی از هر گونه مفهوم و معنی بود - من میان رجاله ها یک نژاد مجهول و ناشناس شده بودم بطوریکه فراموش کرده بودند که سابق برین جزو دنیای آنها بوده ام. چیزیکه وحشتناک بود حس میکردم که نه زنده زنده هستم و نه مرده مرده، فقط یک مرده متحرک بودم که نه رابطه با دنیای زنده ها داشتم و نه از فراموشی و آسایش مرگ استفاده میکردم.

بوف کور
صادق خان هدایت
دیدگاه ها (۱)

خنجر بزن به سینه ی بازنده!داش آکلیم و دلشده ی مرجاناز زخم ها...

میخواهم پیش از آنکه بروم دردهائی که مرا خُرده خُرده مانند خو...

چرا باید بسوزی و بسازی مگر عمر را چند باربه آدمیزاد می دهند؟...

من بسیار به شانس و اقبال عقیده دارمو متوجه شده ام هرچه بیشتر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط