گامهای بیاثرم را به دوش میکشم
گامهای بیاثرم را به دوش میکشَم؛
گامهایی آمیخته با وحشتِ وجود، که نایِ بازگشتن از سنگلاخهای ملال را ناامیدانه زمزمه میکنند.
پس از تاریکیِ اندوه،
نیمنگاهی میاندازم
به سنگفرشِ فاصلهها
تا شاید
کورسوی چراغی وَهمآگین از دوردَست
مرا در بَر بگیرد و
بُگذرانَدَم از دلتنگی؛
از اینجا که منم،
تا آغوشِ نَرمناک صدایت...
گامهای بیاثرم را به دوش میکشَم؛
گامهایی آمیخته با وحشتِ وجود، که نایِ بازگشتن از سنگلاخهای ملال را ناامیدانه زمزمه میکنند.
پس از تاریکیِ اندوه،
نیمنگاهی میاندازم
به سنگفرشِ فاصلهها
تا شاید
کورسوی چراغی وَهمآگین از دوردَست
مرا در بَر بگیرد و
بُگذرانَدَم از دلتنگی؛
از اینجا که منم،
تا آغوشِ نَرمناک صدایت...
- ۲.۰k
- ۰۵ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط