عاشق کبوتر بود

عاشقِ کبوتر بود !
میگفت پرنده‌ای "وفادار"تر از آن نیست .
رهایش که میکنی هرجا برود، خیالت راحت است که برمی‌گردد ...
فقط دو روز حواسش پرت شد ،
فقط دو روز فراموششان کرد ،
همه‌شان رفتند ،
همه‌شان گم شدند !
او دانه می‌ریخت اما دیر بود ،
هیچ کدامشان برنگشتند !
مشکل اینجاست ؛
ما یادمان رفته هیچ تعهدی یک‌طرفه نیست !
وفادار ترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه می‌خواهد ،
"توجه" می‌خواهد
"عشق" می‌خواهد ...
هیچ کبوتری ، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری !!"
دیدگاه ها (۴)

احساسات خیلی شبیه امواج هستند نمیتوانیم مانع آمدنشان شویم ام...

نفس هایت را قطره قطره بِچِکان روی لبم من آن گیاهِ تشنه ام که...

عسل تنکط یاربی نکاط..........شفتکوبیک الله بلانی شلون ..شفتک...

هیچ زنی تمام نمی شود وقتی انتهای نگاه یک مردتنها به او ختم م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط