🩸سلطنت بی پایان پارت 45🩸
🩸سلطنت بی پایان پارت 45🩸
تهیونگ کاری نکنه که تو از من همیشه دور شی گفتم من هیچ وقت برادمو ول نمیکنم
بعد سهون پیشونیمو بوسید گفت میدونم بریم دیگه من اماده شودم رفتیم وقتی که به جای دیدار رسیدیم تمام سربازای تهیونگ بودن جینا نونهیا همه بودت از ماشین پیاده شودیم تو وسط ۴ تا صندلی بود سهون گفت بیت بریم بشینیم گفتم باشه تهیونگ اینا نشسته بودن تهیونگ تفنگش دستش بود سهونم تفنگشو دستش گرفت تهیونگ گفت بخاطر جیسونگه که این حرفو میزنم بیا از دشمنی دست برداریم چون واسه هر دومون بده سهون گفت منم می خواستم همینو بگم تو جیسونگ الان زن شوهرید جیسونگم خواهرم من می خوام هروقت که خواستم خواهرمو ببینم تهیونگ گفت قبول منم می خوام که میش خودم باشه تو عمارت خودم سهون گفت قبول ولی اگه ببینم یبار زدیش هری که الان بستیم رو فراموش میکنم خودم میکشمت تهیونگ گفت من هیچ وقت جیسونگ رو نمی زنم فهمی
میمون سهون گفت فقط هشدار دادم که بدونی اگه ناراحتش کنی دیگه دنیات پایان پیدا میکنه گفتم بسه دیگه از مردن حرف نزنید اه😡تهیونگ خندید گفت باشه عشقم سهون گفت باشه آبجی خوشگلم تهیونگ سهون در رقابت بودن تهیونگ کلأ صیع میکرد که حرص سهونو در بیاره سهونم می خواست تهیونگ از دست سر من برداره ولی میدونه که گیر ممکنه چون تهیونگ دیوانه وار عاشقمه نمیذاره سهون ببره من گفتم دیگه الان شرط بستید حالا من باید ۲ روز پیش سهون بمونم بعد بیام پیشت تهیونگ آمد گفت باشه ولی باید موقع که ۲روز تموم شه من بیام دنبالت جای عمارتو باید بده سهون به زور گفتم که بده عمارت تهیونگم هم داد بعد سهون گفت بریم گفتم باشه به تهیونگ گفتم ۲ روز دیگه میبینمت تهیونگ گفت باشه بعد منو سهون سوار ماشین شودیم رفتیم سهون گفت فردا میریم یه جای که از تهیونگم بهت خوش بگذره گفتم باشه ولی هیچی جای تهیونگ رو نمیگیره با اون بودن بهترین تفریح دنیاس سهون گفت یعنی بامن حال نمیکنی گفتم چرا توهم خیلی خوبی اما تهیونگ انتیگس 😁سهون خندید گفت بریم شهر باید برای جیسونگ گوشی بگیرم گفتم اومای بوی سهون خندید وقتی رسیدیم فروشگاه سهون گفت امروز هر چی خواستی برات میخرم گفتم اگه میخری برو برام خوراکی شکلات🍫🍪🍩 اووو بستنی دیگه چی بگم بخر سهون گفت چشم همین الان میرم میخرم توهم با سولی برو گوشی بخر گفتم باشه منو سولی رفتیم مغازه من یه یه گوشی انتخاب کردم آیفون ۱۴ رو خواستم بعد سولی پولشو داد نشستیم تو یه صندلی تا سهون بیاد دیدم سهون با کلی وسایل آمد به خدمتکارا گفت که بیارن سهون گفت هنوز یه چیزی مونده دیدم یه خرس خیلی بزرگ اندازه خودم خرید گفت اینو برات گرفتم چون تو خونه تهیونگ به یاد من باشی گفتم وای خیلی خوشگله عاشقشم بغلش کردم گفتم بهترین برادر دنیای
سهون گفت گوشی خریدی گفتم آره آیفون ۱۴ سهون گفت بریم لباس بخریم گفتم باشه رفتیم من یه لباس پوشیدم سهون گفت نه خوب نیست اینو پوشیدم گفت عالی شدی
سلام بچه ها امید وارم دوس داشته باشید فیکمو حمایت کنید ممنون
لایک 25
کامنت 20
مرسی که شرایط رو کامل میکنی بیب
تهیونگ کاری نکنه که تو از من همیشه دور شی گفتم من هیچ وقت برادمو ول نمیکنم
بعد سهون پیشونیمو بوسید گفت میدونم بریم دیگه من اماده شودم رفتیم وقتی که به جای دیدار رسیدیم تمام سربازای تهیونگ بودن جینا نونهیا همه بودت از ماشین پیاده شودیم تو وسط ۴ تا صندلی بود سهون گفت بیت بریم بشینیم گفتم باشه تهیونگ اینا نشسته بودن تهیونگ تفنگش دستش بود سهونم تفنگشو دستش گرفت تهیونگ گفت بخاطر جیسونگه که این حرفو میزنم بیا از دشمنی دست برداریم چون واسه هر دومون بده سهون گفت منم می خواستم همینو بگم تو جیسونگ الان زن شوهرید جیسونگم خواهرم من می خوام هروقت که خواستم خواهرمو ببینم تهیونگ گفت قبول منم می خوام که میش خودم باشه تو عمارت خودم سهون گفت قبول ولی اگه ببینم یبار زدیش هری که الان بستیم رو فراموش میکنم خودم میکشمت تهیونگ گفت من هیچ وقت جیسونگ رو نمی زنم فهمی
میمون سهون گفت فقط هشدار دادم که بدونی اگه ناراحتش کنی دیگه دنیات پایان پیدا میکنه گفتم بسه دیگه از مردن حرف نزنید اه😡تهیونگ خندید گفت باشه عشقم سهون گفت باشه آبجی خوشگلم تهیونگ سهون در رقابت بودن تهیونگ کلأ صیع میکرد که حرص سهونو در بیاره سهونم می خواست تهیونگ از دست سر من برداره ولی میدونه که گیر ممکنه چون تهیونگ دیوانه وار عاشقمه نمیذاره سهون ببره من گفتم دیگه الان شرط بستید حالا من باید ۲ روز پیش سهون بمونم بعد بیام پیشت تهیونگ آمد گفت باشه ولی باید موقع که ۲روز تموم شه من بیام دنبالت جای عمارتو باید بده سهون به زور گفتم که بده عمارت تهیونگم هم داد بعد سهون گفت بریم گفتم باشه به تهیونگ گفتم ۲ روز دیگه میبینمت تهیونگ گفت باشه بعد منو سهون سوار ماشین شودیم رفتیم سهون گفت فردا میریم یه جای که از تهیونگم بهت خوش بگذره گفتم باشه ولی هیچی جای تهیونگ رو نمیگیره با اون بودن بهترین تفریح دنیاس سهون گفت یعنی بامن حال نمیکنی گفتم چرا توهم خیلی خوبی اما تهیونگ انتیگس 😁سهون خندید گفت بریم شهر باید برای جیسونگ گوشی بگیرم گفتم اومای بوی سهون خندید وقتی رسیدیم فروشگاه سهون گفت امروز هر چی خواستی برات میخرم گفتم اگه میخری برو برام خوراکی شکلات🍫🍪🍩 اووو بستنی دیگه چی بگم بخر سهون گفت چشم همین الان میرم میخرم توهم با سولی برو گوشی بخر گفتم باشه منو سولی رفتیم مغازه من یه یه گوشی انتخاب کردم آیفون ۱۴ رو خواستم بعد سولی پولشو داد نشستیم تو یه صندلی تا سهون بیاد دیدم سهون با کلی وسایل آمد به خدمتکارا گفت که بیارن سهون گفت هنوز یه چیزی مونده دیدم یه خرس خیلی بزرگ اندازه خودم خرید گفت اینو برات گرفتم چون تو خونه تهیونگ به یاد من باشی گفتم وای خیلی خوشگله عاشقشم بغلش کردم گفتم بهترین برادر دنیای
سهون گفت گوشی خریدی گفتم آره آیفون ۱۴ سهون گفت بریم لباس بخریم گفتم باشه رفتیم من یه لباس پوشیدم سهون گفت نه خوب نیست اینو پوشیدم گفت عالی شدی
سلام بچه ها امید وارم دوس داشته باشید فیکمو حمایت کنید ممنون
لایک 25
کامنت 20
مرسی که شرایط رو کامل میکنی بیب
۵.۷k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.