یـک نفر هست که از پنجره ها
یـک نفر هست که از پنجرهها
نـرم و آهسته مــرا مـیخوانــد
گــرمــی لـهـجـه ی بـارانــــی او
تــا ابــد تـــوی دلـم مـیمـانــــد
یک نفر هست که در پرده شب
طـرح لبخند سپیدش پیداسـت
مثل لحظات خوش کـودکیام
پر ز عطر نفس شببوهاست
یک نفر هست که چون چلچلهها
روز و شــب شیــفتـه پـــرواز است
توی چشمش چمنی از احسـاس
تـوی دسـتـش سبـد آواز اســـــت
یک نفر هست که یادش هـر روز
چــون گـلـی توی دلــم میرویــد
آســمـان، بــــــاد، کبــوتـر، بــاران
قــصهاش را بــه زمـیـن مـیگـویـد
یک نفـر هست کـه از راه دراز
بـاز پیـوستــه مـرا مـیخــوانـد
نـرم و آهسته مــرا مـیخوانــد
گــرمــی لـهـجـه ی بـارانــــی او
تــا ابــد تـــوی دلـم مـیمـانــــد
یک نفر هست که در پرده شب
طـرح لبخند سپیدش پیداسـت
مثل لحظات خوش کـودکیام
پر ز عطر نفس شببوهاست
یک نفر هست که چون چلچلهها
روز و شــب شیــفتـه پـــرواز است
توی چشمش چمنی از احسـاس
تـوی دسـتـش سبـد آواز اســـــت
یک نفر هست که یادش هـر روز
چــون گـلـی توی دلــم میرویــد
آســمـان، بــــــاد، کبــوتـر، بــاران
قــصهاش را بــه زمـیـن مـیگـویـد
یک نفـر هست کـه از راه دراز
بـاز پیـوستــه مـرا مـیخــوانـد
۳۳۵
۲۵ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.