چه لذت دارد وقت ساه چادرم دل مردها ه چشمشان به دنبال خوش ...

. . .

چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم ، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوش رنگ ترين زنهاست را مى زند.

چه لذتى دارد وقتى مرد هايى كه به خيابان مى آيند تا لذت ببرند، ذره اى به من محل نمى گذارند.

چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و ... راه مى روم و صد قافله دل كثيف! همراه من نيست.

چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرم نيستم.

چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهى گيرى شيطان براى به دام انداختن مردان شهر نيستم.

چه لذتى دارد وقتى مى بينى كه مى توانى اطاعت خدايت را كنى و نه هوايت را؛

چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مى روم، در حالى كه يك عروسك متحرك نيستم، يك انسان رهگذرم.

چه لذتى دارد اين حجاب! خدايا شكرت! لذتم مدام باد...!