در انتظار خوابم و صد افسوس

..
.
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمی آید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم

می خواند آن نهفتهٔ نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصومم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار

با درد ، درد ساکت زیبایی
سرشار ، از تمامی خود سرشار

می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را

بر هستیم بپیچد ، پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را

در لابلای گردن و موهایم
گردش کند نسیم نفسهایش

نوشد ، بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش

وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سرکش بازیگر

در گیردم ، به همهمه در گیرد
خاکسترم بماند در بستر

در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره های تمنا را

در بوسه های پر شررش جویم
لذات آتشین هوسها را

می خواهمش دریغا ، می خواهم
می خواهمش به تیره ، به تنهایی

می خوانمش به گریه ، به بی تابی
می خوانمش به صبر ، شکیبایی

لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب ، شب بی پایان

او ، آن پرنده ، شاید می گرید
بر بام یک ستارهٔ سرگردان

#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۲)

جای دوری نرو حتی شده برای یک روز نه نرو ...چون ...چون .....ن...

بگذار خیالت را راحت ڪنمכوست داشتنتمشروط بہ هیچ شرطی نیستچہ ب...

...و امشب می‌توانم تلخ‌ترین کلماتم را بنویسم؛بنویسم که شب تا...

...این روزها را باید باشی!این روزها عجیب دلم میخواست بودی!شا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط