اش من آن سرنوشت سفید

ڪاش مـن آن سـرنوشت سفیـدے
بودم ڪہ ڪَره می‌خـوردم بہ آستیـن پیراهنـت....
و مـادرت با ڪلی دعاے خیـر و آرزوے
خوشبـختی برایت
با عشـق بالا می‌زنـد...
دیدگاه ها (۱)

#لطفی_بکناگرعاشقم نیستی درخلوتم عشقت را پرتاب نکن اشکهایم رو...

به مردم این شهرنگو"غلامتم" ساده اندباور میکنند وتو را میفروش...

#قصدم پیر شدن بود، اما به #پایت... نه به #دستت..!

مدتهاست....قایقِ زندگیم را درمسیرِچشمانت به حرکت درآورده ام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط