گفتم که روز های بهتری میاد، چون اعتقاد داشتم که روزگارِ آ
گفتم که روز های بهتری میاد، چون اعتقاد داشتم که روزگارِ آفتاب سوخته پوست میندازه. اگه غصه هست یواش یواش جاشو خوشحالی میگیره، اگه دلتنگی هست خیلی آهسته اما بالاخره دیدار رو میرسونه و اگه بغض هست به مرور لبخند ها واقعی تر میشه. بهش اعتقاد داشتم چون میدونستم همونقدر که خوشحالی عمر داره، غم هم یه زمانی داره، میمیره، تموم میشه، میریزه و دوباره برگ های سبز ِ حال خوش جوونه میزنن. چون دیده بودم روزایی رو که تموم شد و روزگار، پوست تازه ای به خودش گرفت، شفاف، بدون لک. مگه میشه همیشه همینطور بمونه؟ حتی اگه داغ غصه ها روی دلمون بمونه، مطمئنم یه جایی هر چقدر دور، حال خوش روشو میپوشنه. هر چقدر دور اما در نهایت میاد و جای غصه رو پاک که نه؛ اما کم رنگ میکنه..
۴۱.۰k
۲۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.