عزیز من. در نامه ی قبل برایت نوشته بودم که «نهایتا توانست
عزیز من. در نامهی قبل برایت نوشتهبودم که «نهایتا توانستم قد راست کنم و خودم را از منجلاب احساسیای که از تو و متعلقاتت درست کرده بودم، بیرون بکشم». حالا فهمیدهام انگار بخشی در درون من، از حضور در چرخهی رنج و رهایی لذت میبرد. بخشی در درون من، میل دارد خودش را به این منجلابها بیندازد و با چنگ و دندان خودش را بیرون بکشد. تمام این مدت گمان میکردم قوی میشوم و تمامش میکنم. تمامت میکنم. و هرگز به تو بازنمیگردم. اما ببین که چطور آونگوار، در یک خلسهی اعتیادآور، مدام غرقت میشوم و بعد با احساس خفگی خودم را از فکرت بیرون میکشم.
۳۸۳
۲۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.