آه همیشه صحبت از وظیفه است من دیگر از این کلمات حالم به

آه! همیشه صحبت از وظیفه است! من دیگر از این کلمات حالم به‌هم خورده است. یک مشت پیرو پاتال پوسیده و ریاکار با جلیقه‌های فلانل و خشکه مقدس‌هایی با تسبیح جلوی بخاری می‌نشینند و دائماً بیخ گوش ما از وظیفه! وظیفه! دم می‌زنند.

وظیفه یعنی احساس عظمت، وظیفه یعنی عزیز داشتن آنچه که زیباست. وظیفه آن نیست که تمام قراردادهای اجتماعی را که جامعه با بی‌شرمی به‌ما تحمیل می‌کند بپذیریم و به آن‌ها تن در دهیم.

📕 مادام بوواری
✍🏽 #گوستاو_فلوبر



📚https://t.me/chekamehaibaran
دیدگاه ها (۵)

#یک_جرعه_کتاب 📚ویکتور هوگو می گوید:جنایتکار تنها آن کسی نیست...

کسی که آواز بخواند هنوز زنده است؛ و کسی که گرسنه شود و از خو...

اگر از مردم بپرسید که چگونه می‌توان به‌ خرسندی و رضایت دست ی...

بیشتر وقت‌ها ما انسان‌ها این طوری هستیم. چیزهایی را باور می‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط