و گفت

و گفت:
همه ی دریاها از آنِ تو،
یک کوزه آب از آنِ من!
همه کوهها از آن تو،
یک صخره از آن من!
همه جنگلها از آن تو،
یک گلدان از آن من!
راضی نمیشوی اگر!
جهان و هر چه در اوست از آن تو،
تنها یک ستاره از آن من!
روا مدار که بمیرم
و ندانم به کدام آئینم...

#حسین_پناهی
دیدگاه ها (۵)

وسوسه های نفس نگذاشت، جانم در نهر رجب تطهیر ‌شود؛ از در آویخ...

مواقعی هم هست که آدم چمدانش را برای رفتن نمی بندد بلکه میخوا...

مرغ دل ما را که به کسی رام نگردد آرام تویی! دام تویی! دانه ت...

میان این آدم هایی که... می آیند و می روند... یک نفر اما... ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط