روی شانه پاییز زدم

روی شانه پاییز زدم
حالش را بپرسم !
ناگاه ریخت !
گاهی پرسیدن حالی
چه درد هایی را زنده می کند !
دیدگاه ها (۲)

شاهکار یک پزشک تبریزیاو برای بیمار خود که دچار دردهای عصبی ش...

و اَمــــــــان اَز روز ـــــــےکـــــــه اَز دِل نــَــــــ...

طرف اومد جلو بهم گفت:مگه شما نمیگین سلم لمن سالمکم و حرب لمن...

.یادگاری هایت گاهی درد دارند...گاهی بی آزار و بیصدا،زنده اند...

ما غرورمان را روی شانه هایمان گذاشته ایم.این بارِ سنگینی است...

.رنگ چشمانت‌به شعرم‌ خودنمایی می کندچون عسل‌دارد،غزل را هم‌ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط