یه داستان قشنگ:)
یه داستان قشنگ:)
امروز از موهام گذشتم :)
امروز با دوستم بودم رفتیم موهای دوستم رو رنگ بزارن تو ارشگا ک نشسته بودم همش به زمین نگا میکردم نمی دونم به چی فک میکردم حتی بعضی اوفات ب خودم میومدم میگفتم اوا داری به چی فک میکنی جوابی برا خودمم نداشتم بعدباز ب همون جا زل میزدم تو فکر خودم بودم یه دفع شنیدم دوستم گف اوا تموم شد بریم بلند شدم همون جا واساده بودم دوستم بهم تنه زد ک چر نمیای یه دفعه بی دلیل گفتم خانم اسمت چیه !؟ گف اناهیتا گفتم اناهیتا جون موهام رو کوتا کن دوستم مث گاو نگام میکرد
گفتم چیه
گف الن تو چی گفتی
گفتم کوتاه میکنم موهام رو
گف تو چته تو زندگیت موهاته
گفتم هرچی ک زندگی ادمه همیشه نمی مونه :(
دوستم رف برگرده گفتم تو برو حصلت سر میر اون رف من موندم و خودم :(
اناهیتا گف بیا بشین
رفتم نشستم
موهام گوجه ای بسته بودم کش مو هام رو ک باز کرد از بلندیش خندید گف چرا میخوای کوتا کنی گفتم یه تغییر نیازه برا هر ادم یه صندلی اوورد کنارم نشت موهام رو ک داشت شونه میکرد ازم سوال میپرسید سوالاش بچه گونه بود
میگف چن ساله!؟
کسیو دوست داری !؟
چرا با دوستت بیرونی !؟
تنهایی رو دوس داری ک دوستت رو رد کردی !؟
خیلی چرت میپرسید ی دف گف اگ این ک کوچیک باشی یکی رو دوست داشته باشی ول کوچیکی بده ! دوست نداره بده !
ب خودم اومدم چشمام با حرفش اشکی شد
سرم رو بالا کردم دقت نکردم موهاش چرا کوتاهه
منم یه دفعه گفتم موهای تو چرا کوتاعه !؟ چن سالته !؟ چر احساس میکنم عشقت رو از دست دادی !؟
از سوال اخر بهم جواب داد گف اره رف :( ۱۹ :( داشتمشون یادش بودم :(
دلم میخواست بگم میشه توضیح بده
بلند شد و گف تا کجا موتاه کنم چیزی نگفتم.. بع گفتم میش از ته بزنی !؟ گف پاشو نمی تونم نشسته موهات بلنده بلند ک شدم گف سرت رو پایین بگیر سرم پایین بود صدای قیچی رو شنیدم رو زمین رو دیدم موهام تارای بلد رو زمین میوفته اشکم در اومد یه دقیقه خندم گرف ک واس چ گریه میکنم یه موعه دی دیدم صدایی نمیاد سرم رو بلند کردم اون کی بود رو نشناختم :(
عوض شدم نمد خودم نبودم چرا موهام.. ته سرم بود چشمام چر خون جمع شده بود چرا میخندیدم نمی دونم نمیدونم نمیدونم
ول میدونم هنوز بچم :)))))
#مثلاباهمهخالیبندیامبرمکلادیهنیام
امروز از موهام گذشتم :)
امروز با دوستم بودم رفتیم موهای دوستم رو رنگ بزارن تو ارشگا ک نشسته بودم همش به زمین نگا میکردم نمی دونم به چی فک میکردم حتی بعضی اوفات ب خودم میومدم میگفتم اوا داری به چی فک میکنی جوابی برا خودمم نداشتم بعدباز ب همون جا زل میزدم تو فکر خودم بودم یه دفع شنیدم دوستم گف اوا تموم شد بریم بلند شدم همون جا واساده بودم دوستم بهم تنه زد ک چر نمیای یه دفعه بی دلیل گفتم خانم اسمت چیه !؟ گف اناهیتا گفتم اناهیتا جون موهام رو کوتا کن دوستم مث گاو نگام میکرد
گفتم چیه
گف الن تو چی گفتی
گفتم کوتاه میکنم موهام رو
گف تو چته تو زندگیت موهاته
گفتم هرچی ک زندگی ادمه همیشه نمی مونه :(
دوستم رف برگرده گفتم تو برو حصلت سر میر اون رف من موندم و خودم :(
اناهیتا گف بیا بشین
رفتم نشستم
موهام گوجه ای بسته بودم کش مو هام رو ک باز کرد از بلندیش خندید گف چرا میخوای کوتا کنی گفتم یه تغییر نیازه برا هر ادم یه صندلی اوورد کنارم نشت موهام رو ک داشت شونه میکرد ازم سوال میپرسید سوالاش بچه گونه بود
میگف چن ساله!؟
کسیو دوست داری !؟
چرا با دوستت بیرونی !؟
تنهایی رو دوس داری ک دوستت رو رد کردی !؟
خیلی چرت میپرسید ی دف گف اگ این ک کوچیک باشی یکی رو دوست داشته باشی ول کوچیکی بده ! دوست نداره بده !
ب خودم اومدم چشمام با حرفش اشکی شد
سرم رو بالا کردم دقت نکردم موهاش چرا کوتاهه
منم یه دفعه گفتم موهای تو چرا کوتاعه !؟ چن سالته !؟ چر احساس میکنم عشقت رو از دست دادی !؟
از سوال اخر بهم جواب داد گف اره رف :( ۱۹ :( داشتمشون یادش بودم :(
دلم میخواست بگم میشه توضیح بده
بلند شد و گف تا کجا موتاه کنم چیزی نگفتم.. بع گفتم میش از ته بزنی !؟ گف پاشو نمی تونم نشسته موهات بلنده بلند ک شدم گف سرت رو پایین بگیر سرم پایین بود صدای قیچی رو شنیدم رو زمین رو دیدم موهام تارای بلد رو زمین میوفته اشکم در اومد یه دقیقه خندم گرف ک واس چ گریه میکنم یه موعه دی دیدم صدایی نمیاد سرم رو بلند کردم اون کی بود رو نشناختم :(
عوض شدم نمد خودم نبودم چرا موهام.. ته سرم بود چشمام چر خون جمع شده بود چرا میخندیدم نمی دونم نمیدونم نمیدونم
ول میدونم هنوز بچم :)))))
#مثلاباهمهخالیبندیامبرمکلادیهنیام
۲۷.۸k
۰۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.