بچه ه بودم

بچه كه بوديم
وقتى مادر حالش خوب بود و خنده مى كرد و شاد بود
يعنى اوضاع خانه روبراهه
و ما هم كلى ذق مى كرديم
براى آب بازى كردن تو حوض آبى
تو گرماى تابستان عجيب ميچسبيد ،
صداى خنده مان كل حياط و كوچه را پر مى كرد
روزاى خوب ما و خنده هاى واقعى مان
همون روزا بود
افسوس🌹
دیدگاه ها (۱)

شرمنده مي كند فرزند را،دعاي خير #مادر در كنج خانه ي سالمندان...

🌱دلم يه روستای دور افتاده ميخواد...از اونا كه با غروب آفتاب ...

💔🖤هزار سال میان جنگل ستاره‌ها پیِ تو گشته‌امستاره‌ای نگفتکزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط