امشب
امشب . . . .
بویِ نبودنت همه جا پیچیده . . . .
و اینجا یک نفر در هیاهویِ شیشه ها . . . .
فریاد می زند . . . .
که تو دیگر نخواهی آمد . . . .
دلم می خواهد . . . .
همه ی شیشه ها را بشکنم . . . .
و گلویِ کسی را پاره کنم . . . .
که پشت پرده ی شیشه ها ست . . . .
خفه اش کنید . . . .
من دیگر طاقت ندارم . . . .
بویِ نبودنت همه جا پیچیده . . . .
و اینجا یک نفر در هیاهویِ شیشه ها . . . .
فریاد می زند . . . .
که تو دیگر نخواهی آمد . . . .
دلم می خواهد . . . .
همه ی شیشه ها را بشکنم . . . .
و گلویِ کسی را پاره کنم . . . .
که پشت پرده ی شیشه ها ست . . . .
خفه اش کنید . . . .
من دیگر طاقت ندارم . . . .
- ۳۸۰
- ۰۴ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط