رهگذرِ پیری از من پرسید
رهگذرِ پیری از من پرسید
پاییز شده ؟
نمی دانم چرا گفتم آری ! .. باز هم پرسید
پاییز شده ؟
اینبار هم گفتم آری
باز هم تکرارِ سوال ...
گفتم مگر فصل را نمی گویید ؟
گفت .. چرا! اما نه فصلِ سال...
از فصلِ دلت پرسیدم ...
سرم را باز چرخاندم به دور ،گفتم مدتی ست ...
یک پک به سیگار زد و گفت
از چهره ات پیداست ...
زمستانش هم همین روزها می رسد
اگر به فریادش نرسی ...
خندیدم ... زهرخند ...
گفتم... خدانگهدار آقا ....
گفت ... وداع گفتن را از کِی آموختی !!؟
و من دیگر حرفی نداشتم
انگار ... !!
#ﭘاییـــــز 🍁
پاییز شده ؟
نمی دانم چرا گفتم آری ! .. باز هم پرسید
پاییز شده ؟
اینبار هم گفتم آری
باز هم تکرارِ سوال ...
گفتم مگر فصل را نمی گویید ؟
گفت .. چرا! اما نه فصلِ سال...
از فصلِ دلت پرسیدم ...
سرم را باز چرخاندم به دور ،گفتم مدتی ست ...
یک پک به سیگار زد و گفت
از چهره ات پیداست ...
زمستانش هم همین روزها می رسد
اگر به فریادش نرسی ...
خندیدم ... زهرخند ...
گفتم... خدانگهدار آقا ....
گفت ... وداع گفتن را از کِی آموختی !!؟
و من دیگر حرفی نداشتم
انگار ... !!
#ﭘاییـــــز 🍁
۵۱۷
۱۰ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.