سفرت به خیر خزان مهربانم....
هنوز حرفهایم با پاییز تمام نشده...
هنوز تمامش را ندیده ام...
دلم برای راه رفتن روی برگهای خشک و زرد قنج می رود...
اینهمه رنگ را چطور در خودت جا دادی پاییز جان تازه با دلتنگی هایت خو گرفته بودم...
از هوای ابری و گرفته ات لذت می بردم...
ما آدمها معمولا دنبال مقصر برای دلتنگی های مان می گردیم و با آمدن تو همه را به پای تو نوشتیم...
اما خوب که فکر می کنم می بینم در بهار هم دلتنگی هست...در تابستان و زمستان هم...
دلگیر نشو پاییز جان...
اگر سال بعد همدیگر را دیدیم بیشتر از رنگ و لعابت لذت خواهم برد...
بگذار زمستان با یکرنگی اش بیاید،شاید قدر تو را بیشتر بدانیم!!!
مگر می شود تورا دوست نداشت با این همه زیبایی...!!!...
دلم برایت تنگ میشود...
تو با عشق و مهر آمدی و با دلبری آذر میروی ...
حالا یلدا منتظر است تا دامن کشان سرمای زمستان را با خود به ارمغان بیاورد...
سفرت ب خیر رفیقِ دلتنگِ به آخر رسیده..
وعده مان باشد انتهای کوچه شهریور همانجا که درختانِ خسته به تنگ آمده،به انتظار نوازشی از دستانِ بارانی ات به آسمان شهر چشم می دوزند....
سفرت به خیر خزان مهربانم....
هنوز تمامش را ندیده ام...
دلم برای راه رفتن روی برگهای خشک و زرد قنج می رود...
اینهمه رنگ را چطور در خودت جا دادی پاییز جان تازه با دلتنگی هایت خو گرفته بودم...
از هوای ابری و گرفته ات لذت می بردم...
ما آدمها معمولا دنبال مقصر برای دلتنگی های مان می گردیم و با آمدن تو همه را به پای تو نوشتیم...
اما خوب که فکر می کنم می بینم در بهار هم دلتنگی هست...در تابستان و زمستان هم...
دلگیر نشو پاییز جان...
اگر سال بعد همدیگر را دیدیم بیشتر از رنگ و لعابت لذت خواهم برد...
بگذار زمستان با یکرنگی اش بیاید،شاید قدر تو را بیشتر بدانیم!!!
مگر می شود تورا دوست نداشت با این همه زیبایی...!!!...
دلم برایت تنگ میشود...
تو با عشق و مهر آمدی و با دلبری آذر میروی ...
حالا یلدا منتظر است تا دامن کشان سرمای زمستان را با خود به ارمغان بیاورد...
سفرت ب خیر رفیقِ دلتنگِ به آخر رسیده..
وعده مان باشد انتهای کوچه شهریور همانجا که درختانِ خسته به تنگ آمده،به انتظار نوازشی از دستانِ بارانی ات به آسمان شهر چشم می دوزند....
سفرت به خیر خزان مهربانم....
۶.۸k
۲۴ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.