خسته ام از زندگی
خسته ام از زندگی
شاعر محمدمحمدیان
تموم میشه زندگی، باهرچه کرد اون با دلم
یک عمر صبر کردم ولی، تنها همین بود مشکلم!
تو روزگاری که همش،شکستم و دَم نزدم
اینه همه درد برای چی ،آخه مگه چقدر بدم؟
یک عمری با فکر و خیال ،یک عمری با غصه و درد
هرچی که بود گذشت و رفت،لعنت به این پاییز زرد
میگذره عمر من ولی،زنده باشم به چه امید؟
خوشیه زندگی کجاست؟ نوبت مرگم که رسید؟!
این همه وعده و وعید، که میگذرن روزهای بد
هرچی نشستیم ندیدیم، چیزی بجز غصه ودرد
تموم نمیشه پس چرا، این درد طولانی ما
� ...
شاعر محمدمحمدیان
تموم میشه زندگی، باهرچه کرد اون با دلم
یک عمر صبر کردم ولی، تنها همین بود مشکلم!
تو روزگاری که همش،شکستم و دَم نزدم
اینه همه درد برای چی ،آخه مگه چقدر بدم؟
یک عمری با فکر و خیال ،یک عمری با غصه و درد
هرچی که بود گذشت و رفت،لعنت به این پاییز زرد
میگذره عمر من ولی،زنده باشم به چه امید؟
خوشیه زندگی کجاست؟ نوبت مرگم که رسید؟!
این همه وعده و وعید، که میگذرن روزهای بد
هرچی نشستیم ندیدیم، چیزی بجز غصه ودرد
تموم نمیشه پس چرا، این درد طولانی ما
� ...
۷.۸k
۱۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.