نمی دانم کجای قصه ام رابدنوشتم صدای زجه ام راکم نوشتم غ

نمی دانم کجای قصه ام رابدنوشتم ،صدای زجه ام راکم نوشتم ،غرورم راسپرکردم به جای فریاد درخودشکستم وبازنوشتم ،به آخر سرخط که رسیدم ،آتش دردم شعله کردودفترم راهم سوختم .
دیدگاه ها (۱۹)

شبهای اینجاآنقدردلگیراست که سوت قطارهای نیمه شب.. هرآدمی راو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط