عشق یا مرگ پارت۲

انیا: سلامم وایی ممنون خیلیی قشنگه اینجا اصن نمیدونم چی بگم

بکی: کاری نکردیم که تولدت مبارک دلم برات تنگ شده بود

انیا:منم راستی تو سورا رو ندیدی بکی سورا همسرم

سورا:سلام خیلی خوش وقتم از دیدنتون مرسی بابت این جشن

بکی:سلام همچنین کاری نکردیم که

(چند دقیقه بعد)

داشتن میرقصدن انیا میره نوشیدنی بیاره

دامیان: سلام عزیزم تولدت مبارک

انیا: دامیان اینجا چیکار میکنی

دامیان: خب اومدم ببینمت دلم برات تنگ شده بود

انیا: خب منم دلم تنگ شده بود ولی اگه سورا بفهمه وای داره میاد هیسس

سورا: عشقم کجایی پس بیا دیگه

انیا: ببخشید اومدم عزیزم ی لحظه داشتم صحبت میکردم

سورا:او سلام ببخشید ندیدمتون شما؟

دامیان:دامیام هستم

سورا: اها منم همسر انیا جان هستم سورا

دامیان: میدونم

  سورا: بریم دیگه عشقم

دامیان: خدافظ عزیزم من دیگه میرم

انیا: خداحافظ عزیزم برو

سورا: چرا به این پسره میگی عزیزم

انیا: خب رفیقمه

سورا: دیگه نبینمش

انیا: برو بابا دیگه نمیتونم بخاطر جنابعالی رفیقام رو ول کنم که

سورا: فکر کردی من خرم نمیدونم اون پفیوز کیه

انیا:اوو درس حرف بزن

سورا: خفه فکر کردی من کورم ندیدم داشت باهات لاس میزد

  انیا: لاس چیه دوستمه میگم نفهم
دیدگاه ها (۱۲)

پیداشش کردممممم

صداش>>>>>>>>>>

پیشی

https://wisgoon.com/naomi13

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط