پارت ۸۶
پارت ۸۶
(رادوین)
یه ربع مونده بود به ساعت ملاقات که یکی یهویی در رو باز
کرد و دیدیم که ترنم با خوشحالی در رو باز کرد و اومد تو .
ترنم : سلاممممم خواهری بهتری ؟ فینگیلت خوبه
جات راحته ؟ درد که نداری ؟ الهی هلیا فدات شه اجی .
من : سلام ترنم خانوم .
ترنم : عه وای ببخشید . سلام خوبید شما؟ قدم نو رسیده
مبارک
من : خیلی ممنون
نفس : علیک خواهرم چقدر حرف زدی
ترنم : نی نی ات کو ؟
نفس : نمیدونم من خواب بودم . رادوین بچه کو ؟
من : الان میارمش
نمیدونم دقیقا کجا بردنش فقط پرستاره اومد و گرفتش تا
کاراشو انجام بده . رفتم و دوباره ازشون گرفتم و رفتم توی
اتاق . ترنم تا دیدش با کلی ذوق اومد و گرفتش و قربونش
میرفت . البته نصف قربون صدقه ها شو از جون هلیا
میبخشید . همش میگفت الهی هلیا قربون اون چشمای
خوشکلت بشه . الهی هلیا فلان شه . اگقدر اینا رو گفت که
نفس رو کرد بهش و گفت : تری جونم الان خود هلیا ام بیاد
جلوش از جونش مایه میذاری ؟
ترنم : نه دیگه اون خودش بیاد از جون خودش مایه میذاره
دیگه نیازی به من نیست .
نفس : خیلی رو داری
ترنم دیگه چیزی نگفت و سر گرم بچه شد و یهو انگار چیزی
یادش افتاد و گفت : راستی اسمش چیه ؟
نفس : رها .
ترنم : عه بلاخره همون رها رو گذاشتی ؟
گفس : اره خب مگه قرار بود چی بذارم ؟
ترنم : صد دفعه بهت نگفتم اسمشو بذار عذرا .
نفس : ای خدا . اون از رادوین که میگه بزاریم نصرت این از
تو که میگی عذرا . اقا اصلا بچه خودمه میخوام اسمش رها
باشه .
ترنم : حالا اینا رو ول کن چرا هلیا نیومده .
نفس : نمیدونم .
بچه رو داد دستم و رفت دم در و منتظر هلیا شد .
(رادوین)
یه ربع مونده بود به ساعت ملاقات که یکی یهویی در رو باز
کرد و دیدیم که ترنم با خوشحالی در رو باز کرد و اومد تو .
ترنم : سلاممممم خواهری بهتری ؟ فینگیلت خوبه
جات راحته ؟ درد که نداری ؟ الهی هلیا فدات شه اجی .
من : سلام ترنم خانوم .
ترنم : عه وای ببخشید . سلام خوبید شما؟ قدم نو رسیده
مبارک
من : خیلی ممنون
نفس : علیک خواهرم چقدر حرف زدی
ترنم : نی نی ات کو ؟
نفس : نمیدونم من خواب بودم . رادوین بچه کو ؟
من : الان میارمش
نمیدونم دقیقا کجا بردنش فقط پرستاره اومد و گرفتش تا
کاراشو انجام بده . رفتم و دوباره ازشون گرفتم و رفتم توی
اتاق . ترنم تا دیدش با کلی ذوق اومد و گرفتش و قربونش
میرفت . البته نصف قربون صدقه ها شو از جون هلیا
میبخشید . همش میگفت الهی هلیا قربون اون چشمای
خوشکلت بشه . الهی هلیا فلان شه . اگقدر اینا رو گفت که
نفس رو کرد بهش و گفت : تری جونم الان خود هلیا ام بیاد
جلوش از جونش مایه میذاری ؟
ترنم : نه دیگه اون خودش بیاد از جون خودش مایه میذاره
دیگه نیازی به من نیست .
نفس : خیلی رو داری
ترنم دیگه چیزی نگفت و سر گرم بچه شد و یهو انگار چیزی
یادش افتاد و گفت : راستی اسمش چیه ؟
نفس : رها .
ترنم : عه بلاخره همون رها رو گذاشتی ؟
گفس : اره خب مگه قرار بود چی بذارم ؟
ترنم : صد دفعه بهت نگفتم اسمشو بذار عذرا .
نفس : ای خدا . اون از رادوین که میگه بزاریم نصرت این از
تو که میگی عذرا . اقا اصلا بچه خودمه میخوام اسمش رها
باشه .
ترنم : حالا اینا رو ول کن چرا هلیا نیومده .
نفس : نمیدونم .
بچه رو داد دستم و رفت دم در و منتظر هلیا شد .
۱۰.۰k
۲۹ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.