من زاده ی پاییزم

من زاده ی پاییزم
لب بسته و لبریزم
من بغض پریشانم
بی برگم و عریانم
با باد هم آوازم
هم غُصه ی پروازم
از درد چو می نوشم
با مرگ هم آغوشم
من زاده ی بی تابی
آلوده ی بی خوابی
زجر است فهمیدن
لمس کردن و بوییدن
من زاده ی پاییزم
لب بسته و لبریزم
من بغض پریشانم
بی برگم و عریانم
#شهزاد
یک قطعه از کتاب عاشقانه های پاییزی نوشته ی دوست و استاد عزیزم شهزاد
دیدگاه ها (۷)

در حضور روشنت محوم ، بابایادگاراز برای ساغرت مستم ، بابا یاد...

خانه ویران و بدل حسرت مهمان داریم دیده بارانی و جان تشنه ی ط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط