چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد

چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد

یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم:
غنچه‌ای بود که گل کرد ولی چیده نشد

من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی
چه‌بسا طعنه‌زدنهای تو بخشیده نشد

ای که مهرت نرسیده ست به من، باور کن
هیچکس قدر من از قهر تو رنجیده نشد

عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد
دیدگاه ها (۲)

آنقدر بعد تو درگیر فرو ریختنمکه فقط حال مرا مردم بم می فهمند...

ڪســــــی ڪهواقعا دوستـــــــت داشتـــہ باشہ... تــــــــو ا...

ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍﺷﻌﻠﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻣﻌـﺒﺪِ ﺁﯾﯿﻨﻪ...

درس میخوانم و هی دورِ خودم میچرخم" میشد این قصه به یک بُردِ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط