ببخشید این دفعه خیلی دیر گذاشتم
ببخشید این دفعه خیلی دیر گذاشتم
سارییییی
_______________________
✓چرا در قفل عه
¥چون من کردم😈
✓ول کن نیستی نه😑
¥نه😂
خوب جلو من عوض کن مگه چیه
منکه همه جاتو دیدم
✓چون تو رو میشناسم
با یه چیز ساده منو کردی
¥حالا😊
ویو ات
باهم زدیم بیرون و رفتیم فروشگاه 🙃
اول رفتیم برای من لباس بگیریم
یه لباس مشکی طلایی برداشتم
وای خیلی خوب بود بالاش پوشیده شده بود از گلای اطلسی
پایینش هم تا قبل از زانوم بود
ویو ته یونگ
آت سریع یه لباس برداشت و رفت تو اتاق پروو
فقط دیدم مشکی طلایی بود
........................
وقتی اومد بیرون برق از سرم پرید 🤯
این چی بود
کوتاه بود
ویو ادمین
ته آت رو دید
و آت با کلی زبون ریختن راضیش کرد بخره
با آت رفتن برای ته لباس بخرن
بالای لباس ته باز بود
✓این بالاش دکمه نداره
¥نه
✓پس بریم بیرون
¥وقتی من اجازه دادم تو اون لباس کوتاه رو بگیری
تو هم غر نمیزنی
ویو ادمین
بعد از خرید رفتن کافه و برای مهمونی یک ماه بعد آماده شدن......
سارییییی
_______________________
✓چرا در قفل عه
¥چون من کردم😈
✓ول کن نیستی نه😑
¥نه😂
خوب جلو من عوض کن مگه چیه
منکه همه جاتو دیدم
✓چون تو رو میشناسم
با یه چیز ساده منو کردی
¥حالا😊
ویو ات
باهم زدیم بیرون و رفتیم فروشگاه 🙃
اول رفتیم برای من لباس بگیریم
یه لباس مشکی طلایی برداشتم
وای خیلی خوب بود بالاش پوشیده شده بود از گلای اطلسی
پایینش هم تا قبل از زانوم بود
ویو ته یونگ
آت سریع یه لباس برداشت و رفت تو اتاق پروو
فقط دیدم مشکی طلایی بود
........................
وقتی اومد بیرون برق از سرم پرید 🤯
این چی بود
کوتاه بود
ویو ادمین
ته آت رو دید
و آت با کلی زبون ریختن راضیش کرد بخره
با آت رفتن برای ته لباس بخرن
بالای لباس ته باز بود
✓این بالاش دکمه نداره
¥نه
✓پس بریم بیرون
¥وقتی من اجازه دادم تو اون لباس کوتاه رو بگیری
تو هم غر نمیزنی
ویو ادمین
بعد از خرید رفتن کافه و برای مهمونی یک ماه بعد آماده شدن......
۶.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.