Part 3

Part 3
ویو ا/ت
شاید بخاطر اینکه ترکم همه مسخرم میکنن به هرحال واسم مهم نیست یا شایدم بخاطر اینکه میگن امیگدال ندارم مهم نیست خب اره من ا/ت اهل ترکیه ام و از بچگی بسکتبال کار میکردم وقتایی که تو مسابقه میبازیم مربیم عصبی میشه از اینکه هیچ ریکشنی ندارم
+ سلام کوچ
** سلام سریع باش الان تمرین شروع میشه
+ باشه
** ( تمرین رو توضیح داد)
+ اه ولی اون تیکه زیر حلقه واقعا سخته
*** خب چرا الان ناراحت یا عصبی نمیشی؟
+ فک نکنم اونقدرا هم مهم باشه
*** هوم ( پوزخند)
ویو ا/ت
کلاسم تموم شد رفتم توی کتاب فروشی بغل دست خونمون از اونجا واسه کتاب فروشی خودم کتاب میگرفتم ک جانگکوک رو دیدم
_ اینجایی؟
+ اوهوم
_ خببب یه نودل مهمون من؟
+ اوم باش
_ بریم
+ این ماشینته؟
_ اره چطور؟
+ هیچی همینطوری اخه مامانم میگه وقتی یکی یه ماشینی یا چیزی داره که تو دوست داری حسادت اینجور مواقع کاری نمیکنه باید لبخند بزنم و تشویق کنم طرف مقابل رو که اون وسیله گرون رو داره
ویو کوک
وقتی داشت اینارو میگفت قلبم آتیش میگرفت ا/ت دختر پولداریه ولی خب چه فایده وقتی نمیتونه حسش کنه
_ بریم؟
+ بریم
_ یه سوال؟
+ بله؟
_ فرض کن یه پسری اگه عاشق یه دختر باشی چجوری بهش اعتراف میکنی ؟
+ عام خب مامانم میگه اینجور مواقع باید طرفو خوشحال کنی تا جذبت بشه و خب بنظرم یچیزی باید تهیه کنی ک اون خوشحال شه
_ اگه احساس نداشته باشه چی؟
+ تاحالا بهش فک‌نکردم مامانمم چیزی نگفته دربارش بهم
_ اوم ، رسیدیم
+ عام من یه جاجانگمیون میخورم
_ باشه منم جاجانگمیون میخورم
_ آرزوت چیه؟
+ اینکه بتونم لبخند بزنم یا گریه کنم یا احساس هارو تجربه کنم
_ بیخیال بهش فک نکن ( لبخند)