گفتگو
#گفتگو
🔹 با ناامیدی گفت:
تو محله ی ما، من که #چادری ام خیلی احساس غریبی میکنم، نگاه تحقیر آمیزی بهم میکنن، امر به معروف هم که میکنم برخوردای بدی ازشون میبینم ...
انگار مُهر به قلبشون زدن، حرف حق رو نه تنها گوش نمیدن که انکار هم میکنن ...😔
🔸 گفتم:
یه چیزی خوندم که خیلی به دلم نشسته، شاید برای تو هم امیدبخش باشه و اون جمله اینه 👇
«باد با شمع های خاموش کاری ندارد، اگر بر تو سخت میگذرد، بدان که روشنی»✨
🔶 مطمئن باش همین روشنی، جایی و زمانی که در تاریکی قرار میگیری و هیچ یاوری نداری، به کمکت میاد و همراهت میمونه ...
لبخند زد، انگار دیگه ناامید نبود ...☺ ️
🔸 https://sapp.ir/hejabzahrai
🔹 با ناامیدی گفت:
تو محله ی ما، من که #چادری ام خیلی احساس غریبی میکنم، نگاه تحقیر آمیزی بهم میکنن، امر به معروف هم که میکنم برخوردای بدی ازشون میبینم ...
انگار مُهر به قلبشون زدن، حرف حق رو نه تنها گوش نمیدن که انکار هم میکنن ...😔
🔸 گفتم:
یه چیزی خوندم که خیلی به دلم نشسته، شاید برای تو هم امیدبخش باشه و اون جمله اینه 👇
«باد با شمع های خاموش کاری ندارد، اگر بر تو سخت میگذرد، بدان که روشنی»✨
🔶 مطمئن باش همین روشنی، جایی و زمانی که در تاریکی قرار میگیری و هیچ یاوری نداری، به کمکت میاد و همراهت میمونه ...
لبخند زد، انگار دیگه ناامید نبود ...☺ ️
🔸 https://sapp.ir/hejabzahrai
۵۷۹
۱۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.