(ناقل جناب آقای آیت پیمان:)
(ناقل جناب آقای آیت پیمان:)
... در تابستان سال۷۷ با دوستانی به همدان رفتیم تا دو سه روزی در معیت استاد حاج شیخ حسین انصاریان باشیم ، و قبل از ظهری ما را به سیاحتی در دره گنجنامه بردند ، چون تابستان و تعطیلات بود جمعیت زیادی آمده بودند و متوجه شدیم مردم برای قضای حاجت مشکل دارند و به ما هم سرایت کرد چون سه چشمه توالت موجود در گنجنامه گرفته بود و با سنگ و کلوخ و ... کاسه آنها پر و لبریز از کثیفی شده بودند .
ما که قصد داشتیم آنجا تا غروب استراحت کنیم با این وضع ممکن نبود .تصمیم گرفتیم کمی در تپه ها و باغات پیاده روی کنیم و برگردیم .
ساعاتی بعد که به محل پارک ماشین ها کنار توالت ها ی غیر قابل استفاده برگشتیم متوجه صف مردم برای قضای حاجت و وضو گرفتن بعضی مردم شدیم.
تصور کردیم شهرداری یا سازمان گردشگری که پول ورودی میگیرند، بالاخره به وظیفه معطل مانده خود عمل کرده اند.! اما در بین مردم صحبت از یک شیخ محترم بود که می گفتند به اینجا آمده برای دیدن گنجنامه و کار را ایشان درست کرده اند ، راننده ما که آنجا مانده بود برایمان نقل کردند که یک روحانی آمد و وضع مستراح ها و مشکل مردم را که دیده اول سراغ مسئولین را گرفته و کسی حضور نداشته و به راننده و همراهانش گفته کاری بکنند و آنها هم دیده اند پر از تعفن و اشیاء هستند و به ایشان گفتند خیلی بوی بد میدهد و ابزاری نداریم و شیرهای آب هم خراب هستند و نمیتوانیم کاری بکنیم ولی ایشان خودشان رفتند اوضاع را دیدند و لباس روحانی را در آوردند و آستینها را بالا زدند و دستهایشان رادر کیسه های پلاستیک میوه که در ماشین بود قرار دادند و خواستند هرچه کیسه پلاستیک در ماشین ها هست بیاورند .وی پارچه ای روی دهان و بینی خود بستند و شخصا" تمام اشیاء و لجن ها و ... را با دست از کاسه توالت ها را بیرون کشیده و در کیسه پلاستیک ها ریختند و از راننده و محافظ ها که حالشان بهم میخورد خواستند که فقط از دره با دبه ها آب بیاورند و پس از تخلیه و باز کردن گرفتگی ها همه توالت ها را شسته و آماده استفاده مردم کردند .
خرابی لوله ها و شیرهای آب را هم برطرف کردند و بعد خود را طاهر کرده و وضو گرفته و در گوشه باغچه ای در آن نزدیکی به نماز ایستادند .
مایل شدم بروم و ایشان را ببینم و بدانم کدام روحانی هستند ، از دور به ما نشانش دادند و تا آمدیم به ایشان برسیم سوار خودرو شده بودند ، ماشین دور زد و از کنار ما رد شد و دیدم آیت الله حائری شیرازی نماینده ولی فقیه و امام جمعه شیراز است .
بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم و به همراهان گفتم ای کاش رسیده بودیم و برای این عملپ ایشان دستش را بوسیده بودیم .
همراهم به شوخی گفت حالا نذر کن هر وقت دیدی ببوسی تا قضای دست بوسی را بجا بیاوری ، من با جدیت گفتم نذر میکنم حتما" برای بوسیدن هردو دستش به شیراز بروم .
چند ماه بعد استاد حاج شیخ حسین انصاریان را به شیراز دعوت کردند برای منبر و من هم برای دیدن فامیل و دیدار ایشان و میزبانش آیت الله حائری به شیراز رفتم ، هم فال بود و هم تماشا ، وقتی به منزل آیت الله حائری رفتیم تعدادی روحانیون و مسئولین نشسته بودند ، میدانستم آقای حائری به هیج وجه نمی گذارند کسی دستش را ببوسد ، وسط مجلس ایستاده و اعلام کردم حاج آقا اجازه دست بوسی نمی دهند اما من چند ماه پیش در همدان برای کاری که کرده اند نذر شرعی کرده ام که در اولین دیدار هر دودست ایشان را ببوسم ، و بلا فاصله به سمتشان رفتم و با ذکاوت و هوشی که داشت متوجه علت شدند ، تا آمدند دستها را عقب بکشند گرفتم و هردو را بوسیدم و بر دیده گذاشتم .
به مطایبه و نکته پرانی همیشگی گفتند: شما فقط اهل تشویق کار خوب هستید یا اهل عمل به کارهای خوب هم هستید ؟
عرض کردم : دعایمان کنید که اهل عمل بشویم چون قبل از جنابعالی ما هم گرفتاری مردم و خودمان را در آن تنگه دیده بودیم و رد شدیم بو ، کمیت عمل ما لنگ است ، امیدوارم از شما بیاموزیم .
بعد آهسته تر فرمود: حالا نمی خواهد به این آقایان بگوئید بین خودمان باشد...
... در تابستان سال۷۷ با دوستانی به همدان رفتیم تا دو سه روزی در معیت استاد حاج شیخ حسین انصاریان باشیم ، و قبل از ظهری ما را به سیاحتی در دره گنجنامه بردند ، چون تابستان و تعطیلات بود جمعیت زیادی آمده بودند و متوجه شدیم مردم برای قضای حاجت مشکل دارند و به ما هم سرایت کرد چون سه چشمه توالت موجود در گنجنامه گرفته بود و با سنگ و کلوخ و ... کاسه آنها پر و لبریز از کثیفی شده بودند .
ما که قصد داشتیم آنجا تا غروب استراحت کنیم با این وضع ممکن نبود .تصمیم گرفتیم کمی در تپه ها و باغات پیاده روی کنیم و برگردیم .
ساعاتی بعد که به محل پارک ماشین ها کنار توالت ها ی غیر قابل استفاده برگشتیم متوجه صف مردم برای قضای حاجت و وضو گرفتن بعضی مردم شدیم.
تصور کردیم شهرداری یا سازمان گردشگری که پول ورودی میگیرند، بالاخره به وظیفه معطل مانده خود عمل کرده اند.! اما در بین مردم صحبت از یک شیخ محترم بود که می گفتند به اینجا آمده برای دیدن گنجنامه و کار را ایشان درست کرده اند ، راننده ما که آنجا مانده بود برایمان نقل کردند که یک روحانی آمد و وضع مستراح ها و مشکل مردم را که دیده اول سراغ مسئولین را گرفته و کسی حضور نداشته و به راننده و همراهانش گفته کاری بکنند و آنها هم دیده اند پر از تعفن و اشیاء هستند و به ایشان گفتند خیلی بوی بد میدهد و ابزاری نداریم و شیرهای آب هم خراب هستند و نمیتوانیم کاری بکنیم ولی ایشان خودشان رفتند اوضاع را دیدند و لباس روحانی را در آوردند و آستینها را بالا زدند و دستهایشان رادر کیسه های پلاستیک میوه که در ماشین بود قرار دادند و خواستند هرچه کیسه پلاستیک در ماشین ها هست بیاورند .وی پارچه ای روی دهان و بینی خود بستند و شخصا" تمام اشیاء و لجن ها و ... را با دست از کاسه توالت ها را بیرون کشیده و در کیسه پلاستیک ها ریختند و از راننده و محافظ ها که حالشان بهم میخورد خواستند که فقط از دره با دبه ها آب بیاورند و پس از تخلیه و باز کردن گرفتگی ها همه توالت ها را شسته و آماده استفاده مردم کردند .
خرابی لوله ها و شیرهای آب را هم برطرف کردند و بعد خود را طاهر کرده و وضو گرفته و در گوشه باغچه ای در آن نزدیکی به نماز ایستادند .
مایل شدم بروم و ایشان را ببینم و بدانم کدام روحانی هستند ، از دور به ما نشانش دادند و تا آمدیم به ایشان برسیم سوار خودرو شده بودند ، ماشین دور زد و از کنار ما رد شد و دیدم آیت الله حائری شیرازی نماینده ولی فقیه و امام جمعه شیراز است .
بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم و به همراهان گفتم ای کاش رسیده بودیم و برای این عملپ ایشان دستش را بوسیده بودیم .
همراهم به شوخی گفت حالا نذر کن هر وقت دیدی ببوسی تا قضای دست بوسی را بجا بیاوری ، من با جدیت گفتم نذر میکنم حتما" برای بوسیدن هردو دستش به شیراز بروم .
چند ماه بعد استاد حاج شیخ حسین انصاریان را به شیراز دعوت کردند برای منبر و من هم برای دیدن فامیل و دیدار ایشان و میزبانش آیت الله حائری به شیراز رفتم ، هم فال بود و هم تماشا ، وقتی به منزل آیت الله حائری رفتیم تعدادی روحانیون و مسئولین نشسته بودند ، میدانستم آقای حائری به هیج وجه نمی گذارند کسی دستش را ببوسد ، وسط مجلس ایستاده و اعلام کردم حاج آقا اجازه دست بوسی نمی دهند اما من چند ماه پیش در همدان برای کاری که کرده اند نذر شرعی کرده ام که در اولین دیدار هر دودست ایشان را ببوسم ، و بلا فاصله به سمتشان رفتم و با ذکاوت و هوشی که داشت متوجه علت شدند ، تا آمدند دستها را عقب بکشند گرفتم و هردو را بوسیدم و بر دیده گذاشتم .
به مطایبه و نکته پرانی همیشگی گفتند: شما فقط اهل تشویق کار خوب هستید یا اهل عمل به کارهای خوب هم هستید ؟
عرض کردم : دعایمان کنید که اهل عمل بشویم چون قبل از جنابعالی ما هم گرفتاری مردم و خودمان را در آن تنگه دیده بودیم و رد شدیم بو ، کمیت عمل ما لنگ است ، امیدوارم از شما بیاموزیم .
بعد آهسته تر فرمود: حالا نمی خواهد به این آقایان بگوئید بین خودمان باشد...
۲.۴k
۰۲ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.