آیت الله فهری زنجانی که ساکن سوریه بودند، در تهران برایم
آیتالله فهری زنجانی که ساکن سوریه بودند، در تهران برایم گفت:
«در مشهد، آیتالله بهجت را دیدار کردم.» پرسیدم: «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم؟ دوست بودیم، اگر چه همدرس نبودیم. شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید. ما که سید بودیم. چه میشد دست ما را هم میگرفتید؟!اکنون که مهمان شما هستم تا عنایت خاصی از امام رضا علیهالسلام برای من نگویید، از اینجا نمیروم!»
آیت الله بهجت سرشان را پایین انداختند. سر را بالا آورد و فرمودن: «یکبار که به حرم مشرّف شدم، حضرت رضا علیهالسلام مرا به داخل روضه نزدشان بردند؛ ده مطلب فرمودند. یکی این بود:
«مگر میشود، مگر میشود، مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟»
در سخنرانی مجلس روضه که با حضور آقا برگزار میشد، این خاطره را تعریف کردم؛ و گفتم: «اگر کموزیاد دارد، آیتالله بهجت تذکر دهند.» پایان سخنرانی خدمتشان رسیدم، اما تذکری ندادند...
این بهشت، آن بهشت، ص۶٨
🌹🎊🌺
❤️میلاد حضرت علی بن موسی الرضا (ع) مبارک❤️
🎊🌺🌹
@Habiliyan
«در مشهد، آیتالله بهجت را دیدار کردم.» پرسیدم: «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم؟ دوست بودیم، اگر چه همدرس نبودیم. شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید. ما که سید بودیم. چه میشد دست ما را هم میگرفتید؟!اکنون که مهمان شما هستم تا عنایت خاصی از امام رضا علیهالسلام برای من نگویید، از اینجا نمیروم!»
آیت الله بهجت سرشان را پایین انداختند. سر را بالا آورد و فرمودن: «یکبار که به حرم مشرّف شدم، حضرت رضا علیهالسلام مرا به داخل روضه نزدشان بردند؛ ده مطلب فرمودند. یکی این بود:
«مگر میشود، مگر میشود، مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟»
در سخنرانی مجلس روضه که با حضور آقا برگزار میشد، این خاطره را تعریف کردم؛ و گفتم: «اگر کموزیاد دارد، آیتالله بهجت تذکر دهند.» پایان سخنرانی خدمتشان رسیدم، اما تذکری ندادند...
این بهشت، آن بهشت، ص۶٨
🌹🎊🌺
❤️میلاد حضرت علی بن موسی الرضا (ع) مبارک❤️
🎊🌺🌹
@Habiliyan
۶۰۷
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.