پارت ششم:)
ا/ت چی؟اصلا براش مهم نبود
زنگ کلاس تموم شد توی حیاط دانشگاه نشسته بود که صدای تهیونگ رو پشت سرش شنید:چطوری بچه زرنگ؟
+خوبم
_معلما همش از تو میگن..انقدر درست خوبه؟
+دست کمم گرفتی آقای کیم
_تو چه درسی قوی تری؟
+کمک میخوای؟
_اره راستش هفتهی بعدی یه امتحان دارم اما یکمی واسم سخته..
+نظرت چیه بیای خونمون؟باهم درس میخونیم باشه؟
_اومم..کی بیام؟
+بعد از کلاس بیا تا شب درس میخونیم
_حله میام
زنگ کلاس بود ا/ت روبه تهیونگ گفت: پس من دیگه میرم.. بعد کلاس منتظرت میمونما
بلافاصله رفت توی کلاسش
لبخندی روی لبای تهیونگ مونده بود..کم کم داشت روی اون دختر تاثیر های خوبی می گذاشت
[بعد از کلاس]
عطر مورد علاقشو استفاده کرد ..کسی نمیدونست چرا..اما تهیونگ باعث شده بود وگرنه این دختر اصلا اعتقادی به خوشگلی نداشت
جلوی آینه نگاهی به خودش انداخت:آره خوشگل شدم
و بعدش هم اتاقش رو برانداز کرد:اینجا هم مرتبه
صدای خدمتکار میومد که درحال سلام و احوالپرسی کردن بود
سریع خودشو به پایین رسوند...تهیونگ اومده بود
+عاا تهیونگ اومدی؟بیا بالا
دست تهیونگ رو گرفت و اون رو به اتاقش برد
+چیزی میخوری؟
_امم نه راستش میشه زودتر درسارو برام بگی؟
+چرا عجله داری؟
_بهت میگم ..اگه وقت بشه
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.