پارت ۱۱ زندگی با بی تی اس ❤
پارت ۱۱ زندگی با بی تی اس ❤
مجری داشت حرف میزد نه داشت زر میزد
داشتم اداشو در میاوردم جونگکوک خندش گرفته بود در گوشم گفت بس کن دارم میترکم
بغل گوش جین هی غر میزدم : اه این چقدر حرف میزنه چقدر زشته چرا کچله چرا چاقه چرا عینک داره انقدر گفتم که جین گفت : اه لال شو دیگه مغزمو خوردی
مجری : چی با من بودید
جین : ااا نه نه با خودم بودم ببخشید شما ادامه بدین اروم جوری که من بشنوم گفت : میکشمت
خندیدم
جین : درد
کنفرانس تموم شد
جین : مگه نگفتم دیگه خرابکاری نکن
من : خب من چیکار کنم میخواستی اروم بگی
جین : عوضی
نامجون : بس کنید
رفتیم خونه
جین : سوگول
من : بله
جین : فردا میای بریم بیرون
من : باشه ولی چرا
جین: همینطوری
بقیه اعضا : پس ما چی
جین : حالا شمارو بعدا میبرم
فردا بعد ظهر
جین : بریم ؟
من : بریم
تو خیابون در حال را رفتن بودیم
جین : بستنی میخوری
من : اره
جین : چه طعمی
من : شکلات
جین با دوتا بستنی شکلاتی برگشت
تو خیابون داشتیم را میرفتیم همه یجوری نگامون میکردن یه بستنی رو هوا متحرکه و داره خورده میشه جفتمون زدیم زیر خنده
برگشتم اونور خیابونو نگاه کنم که یک دفعه بستنی رو مالیدم به لباس جین
جین : هی حواست کجاست مگه کوری
من : خب چیه حواسم نبود
جین : خب چشماتو باز میکردی میدیدی
من : میخواستی اون جا نمونی به من چه
جین : تو کوری من چیکار کنم
من : من کور نیستم تو بد جایی وایساده بودی
جین حرصی نگام کرد
جفتمون حسابی عصبانی شدیم
یک دفعه دستم به دسبند جین گیر کرد و زخم شد و مرعی شدم همه داشتن ما دو تا رو نگاه میکردن
یک دفعه جین بازو هام رو محکم گرفت هرچی تلاش کردم خودمو از دستانش رها کردم نتونستم که یک دفعه جین یک سیلی بهم زد و رفت همونجا سر جام نشستم
به هق هق افتادم
جین به خانه برگشت
نامجون : چرا تنهایی
شوگا : سوگول کجاست
جیمین : هی جواب بده
جیهوپ : اتفاقی بینتون افتاده
تهیونگ : یه چیزی بگو
جونگکوک : دستت چرا خونیه
نامجون داد زد و گفت : بگو چی شده
جین با عصبانیت گفت : میشه بس کنید
جیهوپ : تا وقتی توضیح ندی چی شده نه بس نمیکنیم
جیمین : بگو دیگه نصف عمر شدیم
جین : دعوامون شد
شوگا : برای چی
جین : بستنی
بقیه اعضا : چی! بستنی؟
جین : اره
تهیونگ: چطوری
جین ماجرا دعوامون رو گفت
جونگکوک : حتما دیونه ای
نامجون : بعد همونجا گذاشتیش و رفتی
شوگا : زده به سرت
جین : کل ماجرا رو گفتم دیگه حالا بس کنید
این رو گفت و به اتاقش رفت
تو خیابون داشتم راه میرفتم یه نگاه به گوشیم انداختم
5 تماس بی پاسخ ( نامجون)
5تماس بی پاسخ ( شوگا)
5تماس بی پاسخ (جیهوپ )
5تماس بی پاسخ ( جیمین)
5تماس بی پاسخ ( تهیونگ)
5تماس بی پاسخ( جونگکوک)
گوشی رو داخل جیبم گذاشتم نمیدونم چقدر گذشت که دوباره نامرعی شدم
مجری داشت حرف میزد نه داشت زر میزد
داشتم اداشو در میاوردم جونگکوک خندش گرفته بود در گوشم گفت بس کن دارم میترکم
بغل گوش جین هی غر میزدم : اه این چقدر حرف میزنه چقدر زشته چرا کچله چرا چاقه چرا عینک داره انقدر گفتم که جین گفت : اه لال شو دیگه مغزمو خوردی
مجری : چی با من بودید
جین : ااا نه نه با خودم بودم ببخشید شما ادامه بدین اروم جوری که من بشنوم گفت : میکشمت
خندیدم
جین : درد
کنفرانس تموم شد
جین : مگه نگفتم دیگه خرابکاری نکن
من : خب من چیکار کنم میخواستی اروم بگی
جین : عوضی
نامجون : بس کنید
رفتیم خونه
جین : سوگول
من : بله
جین : فردا میای بریم بیرون
من : باشه ولی چرا
جین: همینطوری
بقیه اعضا : پس ما چی
جین : حالا شمارو بعدا میبرم
فردا بعد ظهر
جین : بریم ؟
من : بریم
تو خیابون در حال را رفتن بودیم
جین : بستنی میخوری
من : اره
جین : چه طعمی
من : شکلات
جین با دوتا بستنی شکلاتی برگشت
تو خیابون داشتیم را میرفتیم همه یجوری نگامون میکردن یه بستنی رو هوا متحرکه و داره خورده میشه جفتمون زدیم زیر خنده
برگشتم اونور خیابونو نگاه کنم که یک دفعه بستنی رو مالیدم به لباس جین
جین : هی حواست کجاست مگه کوری
من : خب چیه حواسم نبود
جین : خب چشماتو باز میکردی میدیدی
من : میخواستی اون جا نمونی به من چه
جین : تو کوری من چیکار کنم
من : من کور نیستم تو بد جایی وایساده بودی
جین حرصی نگام کرد
جفتمون حسابی عصبانی شدیم
یک دفعه دستم به دسبند جین گیر کرد و زخم شد و مرعی شدم همه داشتن ما دو تا رو نگاه میکردن
یک دفعه جین بازو هام رو محکم گرفت هرچی تلاش کردم خودمو از دستانش رها کردم نتونستم که یک دفعه جین یک سیلی بهم زد و رفت همونجا سر جام نشستم
به هق هق افتادم
جین به خانه برگشت
نامجون : چرا تنهایی
شوگا : سوگول کجاست
جیمین : هی جواب بده
جیهوپ : اتفاقی بینتون افتاده
تهیونگ : یه چیزی بگو
جونگکوک : دستت چرا خونیه
نامجون داد زد و گفت : بگو چی شده
جین با عصبانیت گفت : میشه بس کنید
جیهوپ : تا وقتی توضیح ندی چی شده نه بس نمیکنیم
جیمین : بگو دیگه نصف عمر شدیم
جین : دعوامون شد
شوگا : برای چی
جین : بستنی
بقیه اعضا : چی! بستنی؟
جین : اره
تهیونگ: چطوری
جین ماجرا دعوامون رو گفت
جونگکوک : حتما دیونه ای
نامجون : بعد همونجا گذاشتیش و رفتی
شوگا : زده به سرت
جین : کل ماجرا رو گفتم دیگه حالا بس کنید
این رو گفت و به اتاقش رفت
تو خیابون داشتم راه میرفتم یه نگاه به گوشیم انداختم
5 تماس بی پاسخ ( نامجون)
5تماس بی پاسخ ( شوگا)
5تماس بی پاسخ (جیهوپ )
5تماس بی پاسخ ( جیمین)
5تماس بی پاسخ ( تهیونگ)
5تماس بی پاسخ( جونگکوک)
گوشی رو داخل جیبم گذاشتم نمیدونم چقدر گذشت که دوباره نامرعی شدم
۲۷.۰k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.