بابک@
مرا نديدى
كه در تاريكى
چون شمعی مى سوزم
و از نهايت نداشتنت سخن مى گويم
خيابان ها را قدم مى زنم
تو
همچون چراغى
روشن و خاموش ميشدى...
اما
معناى فاصله را
زمانى كه دیگر
دستانت را نداشتم
فهميدم....
كه در تاريكى
چون شمعی مى سوزم
و از نهايت نداشتنت سخن مى گويم
خيابان ها را قدم مى زنم
تو
همچون چراغى
روشن و خاموش ميشدى...
اما
معناى فاصله را
زمانى كه دیگر
دستانت را نداشتم
فهميدم....
۳.۶k
۲۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.